در مطب را که باز کردم لحظهای ایستادم. در سالن انتظار دو زن و سه مرد به انتظار نوبت نشسته بودند. قدم پیش گذاشته و بدون توجه به نگاه بیماران تا نزدیک میز منشی دکتر پیش رفتم و با نگاهی سطحی به ساعت روی دیوار گفتم: من برای ساعت هفت وقت گرفتهام. خانم منشی لبخندی بر لب آورد و گفت: ـ درست است، اما دکتر تاخیر ورود داشتهاند و باید به انتظار بنشینید یا اینکه وقت دیگری بگیرید. پرسیدم: آخرین نفر هستم؟