فقط این را میدانم اگر من و امثال من مثل دیوانهها در یک حصار حبس نشدهایم، دلیلش این است که راستی و صداقت دیوانگی خودمان را به همه نشان ندادهایم. برای مثال خود من. موهایم را شانه میکنم به سمت بالا. ریش پرفسوری میگذارم و همیشه دو طرف صورتم اصلاح شده است. کت و شلوار میپوشم و یک کیف پاپکو به دست میگیرم، میروم مدرسه و صبح تا غروب در دبیرستان درس میدهم. همین ظاهر معمولی کافی است که غیر از نگار کسی به من نگوید دیوانه. اما گفتم که از این که کسی به من بگوید دیوانه ناراحت نمیشوم. پس شاید بهتر است لباس خوب نپوشم. لفظ قلم حرف نزنم. دیگر ریش پرفسوری نگذارم و مثل ژولیدههای کارتن خواب زل بزنم در چشم مردم تا به من بگویند دیوانه. یا این که همین حرفهایی که دارم میگویم را بنویسم و جایی چاپ کنم تا شاید به آرزویم برسم و روزی بچههای محل دورم جمع شوند و همه یک صدا به من بگویند دیوانه، دیوانه.