رمان ایرانی

تقدیر شوم

رامین تمام شب را در حالی که زیر سرم بسر می‌برد در بیمارستان گذراند و صبح زود بنا به اصرار خودش با حالی نزار و ناباور از بیمارستان خارج شد و آرزو کرد هر آنچه دیده و شنیده کابوسی بیش نباشد. او با حالی دگرگون و بیمار به منزل پدر پروانه رفت و زنگ آنجا را فشرد، بارها و بارها. آنقدر طول نکشید که شاهین جلوی در آمد در حالی که سراپا سیاه پوشیده بود و در نگاهش خشم شعله می‌زد. رامین بی‌آنکه چیزی بگوید به صورتش خیره شد، برای شاهین همان کافی بود که مقصودش را بفمد. با لحنی که نفرت از آن می‌بارید گفت: دیگه اون زنده نیست که پیشش اعتراف کنی چه جواهری بود. می‌تونی بری به گورستان و ازش طلب بخشش کنی.

چکاوک
9789646043794
۱۳۸۶
۲۶۴ صفحه
۱۷۰۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مریم جعفری
سال‌های بی‌کسی
سال‌های بی‌کسی از بالای درخت تنومند گیلاس که تازه به شکوفه نشسته بود به مادرم می‌نگریستم. داشت تلاش می‌کرد مرا متقاعد کند هر چه زودتر از درخت پایین بیایم. مادر در حال کندن گونه‌اش در حالی که به بالا نگاه می‌کرد و دستش را در برابر نور خورشید جلوی صورتش گرفته بود گفت: این اداها برای چیه؟ برای اینه که حرفتو به کرسی ...
بی‌قرار
بی‌قرار
عشق شیوا
عشق شیوا
بازمانده
بازمانده یک روز مقابل تمامی دیگران ایستادی و بر خواسته‌ات، و آن‌چه ایمانت بود پای فشردی. من نیز به دلگرمی آن ایمان و هر آن‌چه عشق تو تصور می‌کردم چشم به راهت ماندم، تو رفتی و آن‌چه از تو باز ماند لحظاتی بود که من چشم به آسمان داشتم.
مستانه عشق
مستانه عشق مستانه عشق داستان تو نیست... بلکه منظرگاهی است به زندگی بسیاری از مردمان این دیار. پس نجوای دلنشین صدایت را برایم بگو به امید آن روز که بازیگران این قصه زیبایی را با مهربانی یکی بدانند.
مشاهده تمام رمان های مریم جعفری
مجموعه‌ها