۱۹ رمان
جمال میرصادقی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. فارغ التحصیل دانشکده ادبیات و علوم انسانی از دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی است. جمال میرصادقی مشاغل گوناگونی داشتهاست. کارگری، معلمی، کتابدار دانشسرای تربیت معلم، کارشناس آزمون سازی در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسوول اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران. در دوره دراز کار نویسندگی، داستانهای کوتاه و بلند بسیار و نه رمان نوشتهاست که برخی از آنها به زبانهای آلمانی ، انگلیسی ...
آتش از آتش
علیخان پالتوش را به دوش میگیرد و دم در میرود.
بنز آلبالویی رنگی زیر چراغ برق کوچه ایستاده. مرد خوشپوش و آراستهای جلو در خانه میآید و با علیخان احوالپرسی گرمی میکند.
آنوقت به بنز آلبالویی رنگ اشاره میکند.
کلاغها و آدمها
دنیای همه رنگ
دستنوشتههایش را برده بود جای خلوت و دنجی زیر درخت کهن بلوط که بنویسد. قلمش روی کاغذ نمیگشت. مغزش کار نمیکرد. چند سطری مینوشت و میماند. جملههایی که روی کاغذ آمده بود روح نداشت از عمق احساسش بیرون نزده بود انشاگونه بود.
پرنده از سر درخت پرید
... دوست من، میخواهم بگویم از شب شروع میشود. شب که میشود، یاد دوستان بیخوابم میکند، غصهام میگیرد. نمیتوانم درست بخوابم. پیش از این، از قرصهای خوابآور زیاد استفاده میکردم و روز بعدش حالم گرفته شده بود و آدم درستی نبودم. حالا سعی میکنم تا مجبور نشوم، قرص نخورم. هی از این پهلو به آن پهلو میشوم با بیداری میجنگم. ...
2 چراغ آبی روشن
دلم گرفته بود. یاد روزهای دانشکده افتادم. چه روزهایی، پر از شور، پر از آرزو. اگر تو را یک روز نمیدیدم، چیزی را گم کرده بودم. گیج گیجی میخوردم و دنبالش میگشتم. آن روزها تکرار میشود؟ به خودم میگویم تکرار میشود، تکرار میشود. دارم به خودم وعده میدهم؟ دارم از تو دور میشوم؟ خوابهایم از تو خالی شده. کجا دارم ...