مجموعه داستان خارجی

زمستان در ماه جولای

(Winter in july)

دوریس لسینگ، نویسنده انگلیسی تبار، در 22 اکتبر 1919، در کرمانشاه از پدر و مادر انگلیسی به نام‌های آلفرد می‌تیلر و امیلی ماد تیلر زاده شد. پدرش، آلفرد، کارمند بانک شاهنشاهی ایران و مادرش، امیلی، پرستار بود. دوریس لسینگ در سال 1995 جایزه جیمز تیت بلک را به عنوان بهترین زندگی‌نامه‌نویس، در سال 2005 جایزه بین‌المللی من بوکر و در سال 2007 جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد که در آن زمان 87 سال داشت. او در سال 1978 به عنوان نویسنده مهمان در نشست جهانی داستان‌های علمی تخیلی شرکت کرد. او هم اکنون نود و یکمین سال زندگیش را در هامپستد بریتانیا می‌گذراند.

9789642280698
۱۳۹۰
۲۸۸ صفحه
۹۱۲ مشاهده
۰ نقل قول
دوریس لسینگ
صفحه نویسنده دوریس لسینگ
۱۶ رمان Both of her parents were British: her father, who had been crippled in World War I, was a clerk in the Imperial Bank of Persia; her mother had been a nurse. In 1925, lured by the promise of getting rich through maize farming, the family moved to the British colony in Southern Rhodesia (now Zimbabwe). Like other women writers from southern African who did not graduate from high school (such as Olive Schreiner and Nadine Gordimer), Lessing made herself into ...
دیگر رمان‌های دوریس لسینگ
فرزند پنجم
فرزند پنجم دیوید و هریت در حالی که به سر و صدای خنده و بازی بچه‌ها در حیاط گوش می‌کردند دستان هم‌دیگر را گرفتند و لبخند زدند. می توانستند در هوای خوشبختی نفس بکشند. 4 فرزند، خانه‌ای قدیمی و زیبا، دوستان و اقوام دوست‌داشتنی، زندگی دیوید و هریت لوات زمزمه شکوه‌مند زیبایی ارزش‌های پاک و دل‌انگیز زندگی به دور از هیاهوی شهر ...
علف‌ها آواز می‌خوانند
علف‌ها آواز می‌خوانند در مزارع خالی و بی‌روح آفریقای جنوبی و در سال‌های اولیه دهه 1950، مری ترنر، زن ناامید و خسته سفیدپوست، و دیک، همسر کشاورز و ناموفقش، با موسز خدمت‌کار مرموز سیاه‌پوست، مواجه می‌شوند. زمانی که دیک، مری را به مزرعه خود در میان علف‌زارها می‌برد، او قدم به زندگی‌ای می‌گذارد که با تمامی تصوراتش متفاوت است. به تدریج کسالت سال‌ها ...
شیرین‌ترین رویاها
شیرین‌ترین رویاها رمان شیرین‌ترین رویا به حقیقت جهان نزدیک می‌شود،‌ یعنی مبادله عشق؛ چیزی که در این دوران بحرانی می‌توان با پناه بردن به آن آرامش یافت.
دری که می‌خواند
دری که می‌خواند پاس‌دار در: وقتشه به ما ملحق بشید. (پاس‌دار در،‌ روبروی انبوه ماشین‌آلات می‌ایستد، انگار که بخواهد مراسمی را رهبری کند. نمایندگان و مقامات و ماموران صفی پشت او تشکیل می‌دهند.) یکی از آن گروه: اصلا چرا باید مراسمی برگزار بشه؟ مگر قرار نیست بریم بیرون؟ (این شخص، و دیگر اعضای آن گروه، به در برپا ایستاده در محراب نگاه می‌کنند، سرهاشان را ...
نگاه خیره
نگاه خیره ماری آن شب وقتی دیمتریوس به خانه آمد با او حرف نزد. مثل همیشه دیروقت، بعد از نیمه‌شب به خانه آمد ولی او در تخت انتظار منتظر آمدنش نشسته بود. او در اطراف خانه تلوتلو خورد و هر کدام از لباس‌هایش را به طرفی پرتاب کرد. تا اینکه خودش را به روی تخت انداخت. نگاه خیره‌ای به ماری انداخت، پشتش ...
مشاهده تمام رمان های دوریس لسینگ
مجموعه‌ها