رمان خارجی

پری دریایی کوچک و چند قصه دیگر

توی جاده، سربازی قدم‌رو می‌آمد، چپ راست چپ راست! کوله‌بارش را به دوش گرفته بود و یک شمشیر به کمر بسته بود، چون رفته بود جنگ و حالا داشت به خانه بر می‌گشت. توی راه، به جادوگر پیری برخورد، جادوگر آنقدر زشت بود که لب پایینش درست روی سینه‌اش آویخته بود.

هرمس
9789643630935
۱۳۸۷
۱۸۰ صفحه
۱۰۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های هانس کریستین اندرسن
قصه‌های دل‌نشین
قصه‌های دل‌نشین
قصه‌های پریان
قصه‌های پریان پادشاه سال‌خورده گفت: ((می‌بینی، سرنوشت تو نیز درست مثل این‌ها خواهد بود. از این تصیمم منصرف شو. این وضع خیلی مرا اندوهگین کرده و خیلی به قلبم فشار می‌آورد.)) جان دست پادشاه را بوسید و گفت او فکر می‌کند همه چیز رو به راه خواهد شد، چون او خیلی به شاهزاده خانم زیبا علاقه‌مند است...
دخترک کبریت‌فروش و 53 قصه دیگر
دخترک کبریت‌فروش و 53 قصه دیگر
پری دریایی کوچک و چند قصه دیگر
پری دریایی کوچک و چند قصه دیگر
قصه‌های آفتاب و چند قصه دیگر
قصه‌های آفتاب و چند قصه دیگر آیدا کوچولو گفت: طفلک گل‌هایم همه مرده‌اند. دیروز عصر خیلی خوشگل بودند. ولی حالا برگ‌هایشان همه خشک شده و پلاسیده. چرا این کار را می‌کنند؟ این را از دانشجویی پرسید که روی کاناپه نشسته بود. آیدا کوچولو از این جوان خیلی خوشش می‌آمد، چون قصه‌های خیلی قشنگ تعریف می‌کرد و می‌توانست با کاغذ شکل‌های خیلی بامزه‌ای درست کند.
مشاهده تمام رمان های هانس کریستین اندرسن
مجموعه‌ها