مجموعه داستان خارجی

برخورد نزدیک

هنوز هم دود بود که به هوا می‌رفت و گرد و غبار بود که همه جا را پوشانده بود. اما دیگر نه بوی سوختگی می‌آمد، نه صدای شنی تانک‌ها، نه انفجار خمپاره‌ها و توپ‌ها و نه جیغ‌های کشیده یا فحش‌های آب نکشیده یا فریادهای نیمه‌کاره خفه در گلو، یا .....

9789643376796
۱۳۹۰
۳۲۸ صفحه
۶۴۵ مشاهده
۰ نقل قول
محمدرضا بایرامی
صفحه نویسنده محمدرضا بایرامی
۱۵ رمان محمدرضا بایرامی متولد 1344 است. تا به حال سیزده كتاب داستان، كه دو خاطره از دفاع مقدس در میان آنها دیده می‌شود به چاپ رسانده است. تعدادی از این آثار مربوط به نوجوانان و برخی از این آثار مربوط به بزرگسالان است. عمدۀ آثار بایرامی یا از روستا است یا از دفاع مقدس. علت این امر هم آن است كه بایرامی از روستاست و در روستا بوده. در اواخر دورۀ دبستان خانواده‌اش روستا را ترك می‌كنند و به تهران می‌آیند. ...
دیگر رمان‌های محمدرضا بایرامی
3 گانه‌ای برای یگانه
3 گانه‌ای برای یگانه اتاق تاریک بود، علی سر جایش غلتید و رو کرد به پنجره. بیرون هم تاریک بود. بلند شد. کورمال کورمال کلید برق را زد. اتاق روشن شد. محمود آرام خوابیده بود اما شوق بازگشت به ده، نگذاشته بود علی راحت بخوابد. با این که تمام روز را کار کرده بود، و تمام شب را درس خوانده بود، باز هم خستگی ...
آتش به اختیار
آتش به اختیار و من شانه بالا انداختم و او ماشین را خاموش کرد و آمد پایین و حالا با تعجب در و دیوار روستای متروک را نگاه می‌کرد و به نظر می‌آمد اولین باری است که می‌آیند به بنه. بعد همین‌طور آمدیم تا دم سنگرش و دیدیم که ظرف‌های غذا را نشسته و همه را جمع کرده زیر تانکر و کلی گرد ...
باد و کاه
باد و کاه تنگ غروبی باد شدیدتر شد. برگ‌های خشکیده درخت‌ها را کند. خارهای پای تپه سرخ را از جا درآورد و غلتاند. گاه‌های مانده بر کوچه‌ها را لوله کرد. به هوا برد و دوباره به سر و روی ده پاشید. بارانی زرد، شروع کرد به باریدن.
7 روز آخر
7 روز آخر گلوله‌ای نزدیک گله گوسفندها به زمین می‌نشیند. گله، وحشت‌زده پراکنده می‌شود. هر کدام از گوسفندها در سویی پا به فرار می‌گذارند...
مشاهده تمام رمان های محمدرضا بایرامی
مجموعه‌ها