عادت عشق (داستانهای کوتاه جهان 10)
گریان و نالان خودم را روی تختخواب انداختم. منتظر بودم مثل همیشه که گریه میکردم، سراغم بیاید. منتظر بودم بیاید و مرا در آغوش بگیرد، سرم را روی سینهاش بگذارد، و با لحنی که مختص خودش بود، بگوید :«وای وای، این چه کاریه؟ این آقا کوچولو کیه که داره گریه میکنه؟»
پوچی همراه من است (تاملات لئونارد کوهن)
لئونارد کوهن در کتاب «پوچی همراه من است» به صحبتهایی با خدای خویش میپردازد و نظریاتش درباره عشق، شهرت، موسیقی، رقص و ناملایمات زندگانی را با خدای خویش مطرح میسازد. کوهن نثر بسیار منحصر به فردی دارد و زبان او پیچیده است.
چقدر حرف نمیزند
نمیدانم از کجا شروع کنم؟ از تنهایی توی این خانه درندشت با این ویلچر که همه جا باید باهات باشد، یا خشتهای سیاه وسط حیاط، بین آن همه خشتهای قرمز؟ نمیدانم تا به حال شده روی صندلی چرخدار بنشینی، لختی کف پات را بگذاری روی جا پای فلزیاش؟ موقعی که از تخت خودت را میاندازی روی آن و پاهایت را ...
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...