رمان ایرانی

سفر فرنگ

9789646141162
۱۳۷۶
۲۴۰ صفحه
۹۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
جلال آل‌احمد
صفحه نویسنده جلال آل‌احمد
۲۹ رمان جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده‌ای مذهبی-روحانی به دنیا آمد. وی پسر عموی آیت‌الله طالقانی بود . دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او که همواره خواهان و جویای حقیقت بود به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد. دارالفنون هم کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ...
دیگر رمان‌های جلال آل‌احمد
دید و بازدید
دید و بازدید پس از جنجال سر بینه که عنق همه را منکسر کرده بود، کم‌کم سرور و صمیمیت وارد این محیط دم کرده و خیس خورده می‌شد. دخترک که هنوز به دنبال لیف و صابونش می‌گشت، خواست سری هم به حوضچه‌ی کنار در ورودی بزند. ولی هنوز پایش به وسط حمام نرسیده بود که یک مرتبه یکی از نظام‌های کف حمام زیر ...
مدیر مدرسه
مدیر مدرسه این کتاب رمانی اجتماعی و دربارة معلمی است که پس از ده سال تدریس، تصمیم می‌گیرد برای بهبود شرایط کاری خود مدیر یک مدرسة نوساز شود. جلال آل احمد در این رمان به مسئلة سیستم آموزش و پرورش یا ادارة فرهنگ زمان خود می‌پردازد و مشکلاتی که فرهنگیان و معلمان در آن زمان با آن دست به گریبان بودند را ...
1 چاه و 2 چاله و مثلا شرح احوالات
1 چاه و 2 چاله و مثلا شرح احوالات این قلم از سال 1323 تا به حال دارد کار می‌کند. گاهی مرتب و گاهی نه به ترتیبی. گاهی به فشاری درونی و الزامی؛ و اغلب بنا به عادت. گاهی گول؛ ولی بیشتر موظف یا به گمان ادای وظیفه‌ای. اما نه هرگز به قصد نان خوردن. آنکه صاحب این قلم است فکر کرده بود که هر چه پدرش از راه ...
مدیر مدرسه
مدیر مدرسه این کتاب رمانی اجتماعی و دربارة معلمی است که پس از ده سال تدریس، تصمیم می‌گیرد برای بهبود شرایط کاری خود مدیر یک مدرسة نوساز شود. جلال آل احمد در این رمان به مسئلة سیستم آموزش و پرورش یا ادارة فرهنگ زمان خود می‌پردازد و مشکلاتی که فرهنگیان و معلمان در آن زمان با آن دست به گریبان بودند را ...
نون والقلم
نون والقلم میرزا که بدجوری گیر کرده بود، دادی سرشان زد که: ـ اهه! این همه جیرجیر که فایده ندارد. بزرگ‌ترتان را بگویید بیاید بنشیند و مثل آدم حرف‌هایش را بزند. که همه ساکت شدند و یک زن دراز و باریک از وسط‌شان درآمد و رفت توی شبستان جلوی میرزا اسدالله نشست و گفت: ـ شوهر بی‌غیرت من، همان مشهدی رمضان علاف است که خدا ...
مشاهده تمام رمان های جلال آل‌احمد
مجموعه‌ها