کسی از دور دستها، از سرزمین"ماریس" برای مردم روستای رین پیامی رمزگونه میآورد. روون پسر نوجوان روستا با کشف معمای پیام، دچار وحشت میشود. زمانی نمیگذرد که سفری طولانی را به سوی دریای خطرناک و دنیای غریب مردم ماریس آغاز میکند. آنجا فتنه و خطر، روون را محاصره میکنند و او نمیداند باید به چه کسی اعتماد کند؟ به نظر مردم روستای رین،" روون" پسر ضعیف و ترسویی است که برای نجات روستا از خطر نابودی، نمیتوان به او امید بست. آیا به راستی کاری از دست روون ساخته نیست؟