۲۳ رمان
سیامک گلشیری در بیستودوم مردادماه سال ۱۳۴۷ در اصفهان متولد شد. تحصیلاتش را تا سطح کارشناسی ارشد زبان و ادبیات آلمانی ادامه داده. فعالیت ادبیاش را به طور جدی از سال ۱۳۷۱ آغاز کرد. سیامک، پسر احمد گلشیری، مترجم و برادرزاده هوشنگ گلشیری، داستاننویس فقید است.
کابوس
خیلی وقته خفه خون گرفتهم و صدام درنیومده. الان یواش یواش داره میشه شیش ماه. باورت میشه. اگه هیچی نگم دق میکنم. میترکم. منفجر میشم. دلم میخواد هر چی تو دلمه برات بریزم بیرون. خودت که میدونی، من آدمی نبودم که چیزی رو تو دلم نگه دارم. هر چیزی رو هر جا میگم. حتی بعضی چیزها درباره زندگی خصوصیمو که ...
آخرین رویای فروغ
گفت مرد تعریف میکند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش میآیند و توی ساحل مینشینند، شاید همان اطراف، نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند، آنوقت مرد به سرش میزندکه با پسرش بروند توی آب، لباسهایشان را درمیآورند و میزنند به آب، همانطور که دست همدیگر را گرفته بودند، چند متری جلو میروند، فکر می کردند ...
خفاش شب
راه افتاد طرف عقب ماشین. چشمش به زن لاغراندام افتاد که در طرف خودش را باز کرده بود. شنید که داشتند با هم حرف میزدند. در صندوق عقب را باز کرد. کفپوش سیاه رنگ را بالا زد. دستش را برد زیر آن و کنار تایر زاپاس را دست کشید. دستش به جسم سردی خورد. انگشتها را خیلی آهسته از تیغه ...
میدان ونک 11 و 5 دقیقه
«یک چیزی توی ذهنم است که رهایم نمی کند، یک چیزی که مثل خوره افتاده به جانم، تصویر محو آدمی که ایستاده کنار خیابانی جایی که معلوم نیست کجاست. گاهی البته یک چیزهایی می بینم، چهره ای که فقط ته ریشش پیداست با کیف سیاهی که گرفته دستش، اما بقیه اش معلوم نیست. می دانم که بالاخره باید یک جوری ...