۲۳ رمان
سیامک گلشیری در بیستودوم مردادماه سال ۱۳۴۷ در اصفهان متولد شد. تحصیلاتش را تا سطح کارشناسی ارشد زبان و ادبیات آلمانی ادامه داده. فعالیت ادبیاش را به طور جدی از سال ۱۳۷۱ آغاز کرد. سیامک، پسر احمد گلشیری، مترجم و برادرزاده هوشنگ گلشیری، داستاننویس فقید است.
جنگل ابر
نویسنده در تلاش برای یافتن اشکان اربابی، سر از خانهی مخوفی درمیآورد که در آن زنی مرموز زندگی میکند.
زن هر آنچه را که نویسنده مدتهاست به دنبال آن بوده، برایش باز میگوید، ماجرای غمانگیز و هولناکی را که سالها پیش در جنگل ابر رخ داده و هرگز زن را رها نکرده است.
ملاقات با خونآشام
خانهی اشباح را دیدم، درست همانطوری بود که دراکولا وصفش را در تهران، کوچهی اشباح گفته بود. خیره شده بودم به درختهای بلند توی حیاط و پنجرههای تاریک...
یک دفعه متوجه جسم سردی شدم که روی شانهام قرار گرفت... دراکولا آهسته گفت «خیلی وقته که این جا دیگه خونهی من هم هست»
ملاقات با خونآشام جلد دوم از مجموعه رمانهای ایرانی ...
چهره پنهان عشق
هنوز لبخندش را، وقتی میگفت «مزاحمتون نمیشم» به یاد دارم. اصرار کردم که برسانمش. وقتی سوار میشد، هنوز آن لبخند را به لب داشت. همان شب، وقتی داشتیم توی ماشین حرف میزدیم، فکر کردم خیلی دوستش دارم. فکر کردم از همه چیز در این دنیا بیشتر دوستش دارم. اما حالا داشتم با خودم فکر میکردم که هرگز دوستش نداشتهام، حتی ...
1 چیزی آنجاست
از جایش تکان نمیخورد. در همان لحظه صدای بستهشدن در پناهگاه از پایین تپه به گوش رسید. دیدم که سرش را چرخاند طرف صدا. ضربان قلبم تند شده بود و دستهایم داشت میلرزید. یک دفعه تکان خورد و دوباره نگاهم کرد. نفسم را توی سینه حبس کردم. منتظر بودم حرکت کند به جلو، اما برگشت و راه افتاد. حالا پشتش ...