7 روز هفته را کار نمیکردم، چون تقریبا خرجی نداشتم. حتی میتوانستم کمی هم پسانداز کنم، برای روزهای مبادا. روزهایی که کار نمیکردم، در دخمهام دراز میکشیدم. دخمهام کنار رودی بود، در یک ملک خصوصی، یا ملکی که قبلا خصوصی بوده. این ملک که ورودیاش به خیابانی تنگ، تارک و آرام باز میشد، در دیواری محاط بود، طبیعتا به جز آن طرفش که بر کرانه رود بود و سرحد شمالی ملک را تعیین میکرد، به طول تقریبی 30 قدم. رو به روی این ملک، آن طرف رود، هنوز هم چند بارانداز به چشم میخورد، و پشت آنها، خانههایی با سقفهای کوتاه و درهم پیچیده. زمینهای هرز، پرچینها، دودکشها، و چند برج و بارو. چیزی شبیه 1 سال میدان مشق هم دیده میشد که سربازها در آن فوتبال بازی میکردند، تمام سال را.