رمان ایرانی

شب و ستاره‌ها و سارا

شراره خانم می‌آید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانه‌هاش با دو بند باریک گره می‌خورد. پارچه لباسش از آن گران‌هاست. برق می‌زند. ساتن است. «چه عجب بفرمایین تو سالن!» من همان‌جا روی صندلی می‌نشینم و از او تشکر می‌کنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ می‌ریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای نازک نقره‌ای. با همان دست پر از النگو می‌زند روی شانه کوهیار. «از زنت پذیرایی کن!» کوهیار به او لبخند می‌زند و با اخم و تخم به من می‌گویید «چای می‌خوری؟» طوری می‌گوید که از چای وحشت کنم. «چای نه. نوشابه خنک می‌خواهم. گرسنه هم هستم!»

نگاه
9789643515331
۱۳۸۹
۱۵۲ صفحه
۴۴۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ناهید کبیری
کشتی ماه عسل
کشتی ماه عسل
مرا به بغداد نبرید (مجموعه قصه)
مرا به بغداد نبرید (مجموعه قصه)
پیراهن آبی
پیراهن آبی مامور دیگر که کنار من نشسته بود دو عدد عکس از داخل جورابش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم و گفت: ‹‹مجبور بودی این کارها را بکنی؟‌ کدام کاباره می‌رقصیدی؟›› گفتم: ‹‹خواهش می‌کنم پاره‌شان کن! این عکس‌ها را در همین خانه خودم گرفته‌ام. پرده‌ها را ببین!›› گفت: ‹‹چند تا از این لباس‌ها داری؟›› گفتم: ‹‹سه تا، سبز و سفید و قرمز›› به سکه ...
شبی که ستاره‌اش را گم کرده بود
شبی که ستاره‌اش را گم کرده بود مامور شماره یک، هم عینک دارد، هم ریش و سبیل. پیش از آن که برود، همه جرم‌هایم را برای چندمین بار یکی پس از دیگری می‌شمارد و کلی خط و نشان برایم می‌کشد. می‌گوید: ‹‹ این از ریخت و قیافه و سر و لباست، این هم از نجابت و وفاداری به شوهر بیچاره‌ات! خجالت نکشیدی با یک لندهور دراز بی‌غیرت...؟›› ...
مشاهده تمام رمان های ناهید کبیری
مجموعه‌ها