رمان ایرانی

شب و ستاره‌ها و سارا

شراره خانم می‌آید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانه‌هاش با دو بند باریک گره می‌خورد. پارچه لباسش از آن گران‌هاست. برق می‌زند. ساتن است. «چه عجب بفرمایین تو سالن!» من همان‌جا روی صندلی می‌نشینم و از او تشکر می‌کنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ می‌ریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای نازک نقره‌ای. با همان دست پر از النگو می‌زند روی شانه کوهیار. «از زنت پذیرایی کن!» کوهیار به او لبخند می‌زند و با اخم و تخم به من می‌گویید «چای می‌خوری؟» طوری می‌گوید که از چای وحشت کنم. «چای نه. نوشابه خنک می‌خواهم. گرسنه هم هستم!»

نگاه
9789643515331
۱۳۸۹
۱۵۲ صفحه
۴۴۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ناهید کبیری
مرا به بغداد نبرید (مجموعه قصه)
مرا به بغداد نبرید (مجموعه قصه)
با دمپایی‌های لنگه به لنگه
با دمپایی‌های لنگه به لنگه در ساعت 5 عصر با آن شکل و شمایل اتو زده از جلو چشم‌های حیرت زده زنش می‌گذرد و به طرف پارکینگ به راه می‌افتد. بوی ادکلنش بعد از 1000سال خانه را پر کرده و زنش را به عطسه انداخته است. سر راه 1 دسته رز زرد می‌خرد. گلی که می‌داند مرجان چقدر دوست دارد...
جمعه‌های بارانی
جمعه‌های بارانی
کشتی ماه عسل
کشتی ماه عسل
مشاهده تمام رمان های ناهید کبیری
مجموعه‌ها