رمان خارجی

قاتلان بدون چهره (کاراگاه والاندر 1)

(Morder ohne gesicht)

هنینگ مایکل، با خلق کمیسر والاندر، موفق شده است چهره 1 پلیس متفکر، وظیفه شناس و از خود گذشته را ترسیم کند و در مقابل دیدگان و ذهن خوانندگان مشتاقش به نمایش بگذارد. نویسنده ضمن نگارش ماجراهای جذاب و پرکشش جنایی، تصویری زنده و واقعی از جامعه امروز کشورش سوئد را به خوانندگان نشان می‌دهد؛ جامعه‌ای به ظاهر آرام که در پناه حکومت سوسیالیستی و رفاه اجتماعی گسترده خود، درونی پریشان و از هم گسسته دارد.

هادی بنایی
هرمس
9789643633516
۱۳۸۹
۳۴۶ صفحه
۱۵۵۱ مشاهده
۰ نقل قول
هنینگ مانکل
صفحه نویسنده هنینگ مانکل
۱۵ رمان Henning Mankell was an internationally known Swedish crime writer, children's author and playwright. He was best known for his literary character Kurt Wallander.

Mankell split his time between Sweden and Mozambique. He was married to Eva Bergman, Swedish director and daughter of Ingmar Bergman.
دیگر رمان‌های هنینگ مانکل
کفش‌های ایتالیایی
کفش‌های ایتالیایی در تولد پانزده سالگی‌ام تصمیم گرفتم پزشک شوم. در کمال تعجب، پدرم مرا برای شام بیرون برد. گفتم که پیشخدمت بود، پیشخدمتی که با تلاشی سرسختانه برای حفظ شان و مقامش، فقط روزها کار می‌کرد. هر وقت مجبورش می‌کردند شیفت شب کار کند استعفا می‌کرد. هنوز می‌توانم گریه‌های مادرم را به خاطر بیاورم، وقتی پدر به خانه می‌آمد و می‌گفت ...
پنجمین زن
پنجمین زن بازرس کورت والندر به‌ تازگی از تعطیلات بازگشته و پس از این سفر لذت‌بخش با اشتیاق فراوان به برنامه‌هایی که برای آینده در سردارد، می‌اندیشد. پاییز از راه رسید و والندر امیدوار است که روزهای آرامی در پیش‌رو باشد. اما در پی ناپدید شدن و به قتل رسیدن یک پرنده‌شناس پیر و پس از آن ناپدید شدن یک گل‌فروش این ...
پسری که روی تختی پر از برف خوابید
پسری که روی تختی پر از برف خوابید جوئل سیزده سالش تمام شده است. اجتماع کوچک شمال کشور که او در آن رشد می‌کند، برای او مثل لباس‌هایش تنگ شده است. جوئل تجربه هیجان‌انگیزی را شروع کرده است که انسان‌ها آن را عشق می‌نامند. اما مشکل اینجاست که دختر رویاهای او ده سال از خودش بزرگتر است. او برای غلبه بر تمام نگرانی‌هایش، تصمیم می‌گیرد که سلطان جاز ...
دیدار در بعدازظهر و 3 نمایش‌نامه دیگر
دیدار در بعدازظهر و 3 نمایش‌نامه دیگر یک اتاق در یک آپارتمان، در یک شهر بزرگ. مرد: چرا توی تاریکی می‌شینی؟ نمی‌تونم صورتت رو ببینم. زن: طاقت نور رو ندارم دیگه. چشم‌هام می‌سوزه. خودت اینو می‌دونی. مرد: می‌دونم؟ من می‌دونم؟ من هیچچی نمی‌دونم. من با کسانی که نتونم ببینم‌شون نمی‌تونم حرف بزنم. زن: خیله خب. دستمو می‌ذارم این‌جا روی میز، می‌تونی بهش نگاه کنی! مرد: دستت چشم ...
مشاهده تمام رمان های هنینگ مانکل
مجموعه‌ها