رمان خارجی

گربه‌ای که عاشق باران بود

(Katten som alskade regn)

معمولا لوکاس خم می‌شد و در حالی که گربه غریبه را توازش می‌کرد می‌گفت: به او بگو که همه چیز خوب و روبراه است. تمام کسانی که لوکاس را می‌شناختند می‌دانستند که او گربه‌ها را خیلی دوست دارد. حتی اگر گربه‌ای زشت و بداخلاق هم بود، لوکاس خم می‌شد و نوازشش می‌کرد. حتی کسانی فکر می‌کردند لوکاس می‌تواند با گربه‌ها صحبت کند. ولی مسلم بود که او قادر به این کار نبود. موضوع فقط این بود که او نمی‌توانست شب را فراموش کند. لوکاس تا زمانی که زنده بود به شب فکر می‌کرد. او همیشه شب را در حال رفتن به سوی سرزمین پر رمز و راز و دل‌انگیز شهر بارانی می‌دید.

هرمس
9789643637408
۱۳۹۱
۱۰۴ صفحه
۶۰۵ مشاهده
۰ نقل قول
هنینگ مانکل
صفحه نویسنده هنینگ مانکل
۱۵ رمان Henning Mankell was an internationally known Swedish crime writer, children's author and playwright. He was best known for his literary character Kurt Wallander.

Mankell split his time between Sweden and Mozambique. He was married to Eva Bergman, Swedish director and daughter of Ingmar Bergman.
دیگر رمان‌های هنینگ مانکل
ماده شیر سفید (کاراگاه والاندر 3)
ماده شیر سفید (کاراگاه والاندر 3) ماده شیر کاملا بی‌حرکت ایستاده بود و به آدم‌هایی که در ماشین بودند نگاه می‌کرد. عضلات قوی دست‌هایش زیر پوستش بازی می‌کرد. فکر کرد که چقدر این حیوان زیباست؛ قدرت او زیبایی اوست و ویژگی‌اش این است که نمی‌توان حرکتش را پیش‌بینی کرد. او یک ماده شیر است؛ یک شیر سفید. این فکر او را به یاد خاطره‌ای انداخت که ...
سگ‌های ریگا (کاراگاه والاندر 2)
سگ‌های ریگا (کاراگاه والاندر 2) هوا داشت تاریک می‌شد که به شهر اوستاد رسید. نبش خیابانی که هتل کنتیننتال قرار داشت پشت چراغ قرمز ایستاد. فکر کرد دو مرد با کت و شلوار و کراوات، در یک قایق؟ چه معنایی می‌توانست داشته باشد؟ چیزی را دیده بود ولی درباره‌اش فکر نکرده بود. وقتی که دوباره به راه افتاد فهمید که قضیه چیست. این دو ...
سایه‌ها در سپیده‌دم می‌رویند
سایه‌ها در سپیده‌دم می‌رویند وقتی بابا ساموئل شانه‌های جوئل را تکان داد تا او را از خواب بیدار کند، او داشت خواب وحشتناکی می‌دید. خواب می‌دید که آتش گرفته است و شعله‌هایی از سوراخ بینی‌اش قش‌قش‌کنان بیرون می‌زند، مثل این‌که تبدیل به اژدهایی آتشین شده باشد. موقع سوختن هیچ دردی احساس نکرده بود، اما تا حد مرگ ترسیده بود؛ فقط خواسته بود که بیدار ...
من می‌‌میرم اما یادها می‌ماند
من می‌‌میرم اما یادها می‌ماند آیدا، وقتی مرا همراه خود پای درخت انبه‌اش بد که در میان درختان موز پنهان شده بود، چه چیزی برای من تعریف کرد؟ او خیلی خجالتی بود و چند کلمه بیش‌تر حرف نزد. من فکر می‌کنم او با این درخت که کاشته بود احساس پیوند و یکی شدن داشت. درخت انبه هم مثل آیدا نونهال بود. به گمان‌ام می‌خواست به این ...
هرم
هرم احساس کرد دلش آشوب شده است. پیش از این جسدهای زیادی دیده بود. آدم‌هایی که غرق شده یا خودشان را به دار آویخته بودند. کسانی که بر اثر سوختگی مرده یا طوری در تصادف متلاشی شده بودند که هویتشان قابل تشخیص نبود. اما هنوز به چنین چیزهایی عادت نکرده بود. نگاهی به اطراف انداخت. آپارتمان هالن تصویری از وضعیت خودش ...
مشاهده تمام رمان های هنینگ مانکل
مجموعه‌ها