صدای پاهایشان تو کوه میپیچید. هانیه نمیدانست کدام صدای پا مال او و ’’نهر’’ است و کدام صدای پا مال آن چند نفری است که تو کوه دنبالشان کردهاند و میخواهند هرطور که هست بگیرندشان. نمیدانست آنها چند نفر هستند و این باز ترسش را بیشتر میکرد. دلش میخواست میتوانست جیغ بکشد... .