رمان ایرانی

چشم‌هایت مال من

چیست این باران که دل‌خواه من است زیر چتر او روانم روشن است چشم دل وامی‌کنم قصه یک قطره باران را تماشا می‌‌کنم

علی
9789641930549
۱۳۸۹
۵۲۸ صفحه
۳۹۸۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های اکبری
ملکه جنوب
ملکه جنوب آروین احساساتی و مهربان بود و من تمام روحیاتش را دوست داشتم. یاد او موجی از ناآرامی درونم ایجاد کرد. قلبم نام آروین را در گوشم زمزمه می‌کرد، من مثل یک مسافر تشنه بودم و آروین یک رودخانه و من فقط در او آرام می‌شدم اما اتفاقی که افتاد حصاری سخت به دور رودخانه کشیده و راه ورودم را بست ...
لحظه‌ای با ونوس
لحظه‌ای با ونوس نگاهش را از من گرفت و به بیرون خیره شد. راه افتادم، احساس حقارت می‌کردم، این دختر با شنیدن حرف‌های من نه هول شد و نه رنگ باخت، سرد و تلخ زل زد به چشمانم، شاید تحقیری محو در نگاهش بود، این دختر دست‌نیافتنی و عجیب بود، عصبی و دلخور بودم، داشتم با خودم کلنجار می‌رفتم که گفت: ـ اشتباه ...
پریا
پریا
و بار دیگر مجنون
و بار دیگر مجنون
مشاهده تمام رمان های اکبری
مجموعه‌ها