رمان ایرانی

فردا چکاوکی می‌خواند

هر دو از دیدن هم یکه خوردند و هر دو حرکت قلب‌شان را که درون سینه به تلاطم افتاد، حس کردند. آرزوی قلبی‌شان در لحظه‌ای برآورده می‌شد که انتظارش را نداشتند زبان نگاه گویا بود و زبان بیان قاصر. با وجود این که هنوز خودشان به باور احساس‌شان به هم نرسیده بودند، قلب‌شان همراه با رگ و پی وجودشان، آن را باور داشت و نه امیروالا با گریز، قادر به کشتن آن می‌شد، نه آوا تلاشی برای مبارزه و نابودی این احساس می‌کرد.

فروغ قلم
9789642846061
۱۳۹۱
۵۶۰ صفحه
۵۷۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فریده رهنما
با ثریا تا ثریا
با ثریا تا ثریا
1 بار دیگر با احساس
1 بار دیگر با احساس «حتی اگر زبان عشق را به دو نیم کنی، تا لال شود، نگاه گویاتر و رساتر از آن، با فریادهایش، ماهیت آن را آشکار خواهد ساخت.» «اشک‌هایم به روی لبانم نشست و به همراه آن خندید.» «پس هنوز دوستم دارد و نتوانسته پا به روی احساس خود بگذارد و مهرم را از دل بیرون کند.»
افسانه دل
افسانه دل
رودخانه بی‌بازگشت
رودخانه بی‌بازگشت
مشاهده تمام رمان های فریده رهنما
مجموعه‌ها