مرد از زن که به شدت احساس زیبایی میکرد، پرسید:
ـ ببخشید! شما شارون استون نیستین؟
زن با عشوه گفت: نه... ولی.
و پیش از آنکه ادامه بدهد، مرد گفت: بله، فکر میکردم. چون...
۲۹ رمان
سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال 1339 در تهران به دنیا آمد. در سال 1356 پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشكده هنرهای دراماتیك وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیك به ادامه تحصیل پرداخت. همزمان، به دانشكده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرك كارشناسی، آنرا رها كرد و بهطور جدی كار نوشتن را در قالبهای مختلف ادبی ادامه داد.
قصه پلنگ سفید
پلنگها خشمگین و عصبانی فریاد زدند: نه این کار را نکن!
یکی گفت: این کار باعث شرمندگی پلنگها میشود. دیگری گفت: پس غیرت پلنگی کجا رفته است؟ سومی گفت: آدمها همیشه با پلنگها دشمن هستند.
پلنگی که پیرتر از همه بود گفت: تا به حال هیچ آدمی به پلنگها مهربانی نکرده است.
از دیار حبیب
جان در قفس تن حبیب، بیتابی میکند. حبیب، به حال خود نیست. انگار رخت پیری را کنده است، در چشمه عشق، وضوی ارادت گرفته است و یکباره جوان شده است. جوانی که خویش را به تمامی از یاد برده است و لجام دل به دست عشق سپرده است.
هیچکس حبیب را تاکنون به این حال ندیده است، گاهی آه میکشد، گاهی ...
سقای آب و ادب
این سرزمین را به یقین میشناسی! کربلای بعد از واقعه است! کربلای پس از عاشورا است. و اینان که تدفین پیکر شهیدان را به پایان میبرند، قوم بنیاسدند. سجاد که اینچنین مغموم و گریان و خمیده و در خود شکسته است، پس از تدفین پیکر پدر، به تدفین این پیکر دیگر مشغول گشته است.
مرد رویاها
چمران: من یک تکلیفی تو این عالم دارم که فکر میکنم برای انجام اون تکلیف به دنیا آمدهام. نگاه نکن به دکترای فیزیک پلاسما، نگاه نکن به حقوق ماهی چند هزار دلار، نگاه نکن به پیشنهادهای وسوسهبرانگیز شرکتهای بزرگ آمریکایی... من به زودی همه اینها را باید بگذارم و برم.
کشتی پهلوگرفته
آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوستداشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملک خوب و صمیمی، این امین رازهای من و پیامهای خداوند، پیام آورد که معبود، 40 شبانه روز تو را میخواند، 1 خلوت مدام 40 روزه از تو میطلبد...