مجموعه داستان داخلی

از نیستان و دیگرستان

دست بلند کرد و ظریف و دخترانه گفت: «پارک دانشجو» نگه داشتم. مانتوی کرم روشن پوشیده بود با روسری ژرژت قهوه‌ای.موهای مش کرده زیتونی‌اش به اندازه یک کف دست از روسری بیرون بود و به سمت بالا خمیده بود. کلاسوری در دست داشت و عینک تیره‌ای که حالا وقت غروب دیگر به کارش نمی‌آمد. وقتی سوار شد یک دکمه دیگر مانتویش را هم از پایین باز کرد که راحت تر بنشیندو احتمالا استرچ سرخابی‌اش را هم بیشتر به رخ بکشد و گفت:« لطف کردین.» گفتم:«خواهش می‌کنم. البته من پارک دانشجو نمی‌روم ولی تا...» حرفم را برید و گفت:«چه بهتر! منم پارک دانشجو نمی‌روم.»

9789643377540
۱۳۹۲
۱۴۰ صفحه
۶۸۳ مشاهده
۰ نقل قول
مهدی شجاعی
صفحه نویسنده مهدی شجاعی
۲۹ رمان سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال 1339 در تهران به دنیا آمد. در سال 1356 پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشكده هنرهای دراماتیك وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیك به ادامه تحصیل پرداخت. هم‌زمان، به دانشكده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرك كارشناسی، آن‌را رها كرد و به‌طور جدی كار نوشتن را در قالب‌های مختلف ادبی ادامه داد.

حوالی سال‌های 58 و 59 یعنی حدود ...
دیگر رمان‌های مهدی شجاعی
ضریح چشم‌های تو
ضریح چشم‌های تو بی‌آنکه امید داشته باشد کسی از آن سو صدایش را بشنود، در گوش بی‌سیم زمزمه کرد: «عراقی‌‌ها آمدند، الان درست در ده متری من هستند. در روشنایی منور آنها را به وضوح می‌بینم. آنها هم می‌توانند مرا ببینند ولی هنوز ندیده‌اید. یکی‌شان به این سمت می‌آید...» با ناباوری از بی‌سیم شنید: «کشف صحبت نکن سعید، با کد صحبت کن!»
سقای آب و ادب
سقای آب و ادب این سرزمین را به یقین می‌شناسی! کربلای بعد از واقعه است!‌ کربلای پس از عاشورا است. و اینان که تدفین پیکر شهیدان را به پایان می‌برند، قوم بنی‌اسدند. سجاد که این‌چنین مغموم و گریان و خمیده و در خود شکسته است، پس از تدفین پیکر پدر، به تدفین این پیکر دیگر مشغول گشته است.
از دیار حبیب
از دیار حبیب جان در قفس تن حبیب، بی‌تابی می‌کند. حبیب، به حال خود نیست. انگار رخت پیری را کنده است، در چشمه عشق، وضوی ارادت گرفته است و یکباره جوان شده است. جوانی که خویش را به تمامی از یاد برده است و لجام دل به دست عشق سپرده است. هیچ‌کس حبیب را تاکنون به این حال ندیده است، گاهی آه می‌کشد، گاهی ...
مرد رویاها
مرد رویاها چمران: من یک تکلیفی تو این عالم دارم که فکر می‌کنم برای انجام اون تکلیف به دنیا آمده‌ام. نگاه نکن به دکترای فیزیک پلاسما، نگاه نکن به حقوق ماهی چند هزار دلار، نگاه نکن به پیشنهادهای وسوسه‌برانگیز شرکت‌های بزرگ آمریکایی... من به زودی همه این‌ها را باید بگذارم و برم.
ضیافت
ضیافت دلم هری ریخت پایین وقتی که دیدم خط‌کش بلند و کلفتش را به سوی من گرفته است و تکان می‌دهد. اول فکر کردم که شاید پشت سرم، پهلویم، سمت راست، سمت چپ، بالاخره کسی باشد که اشاره معلم به او باشد و نه به من. برای همین، به محض دیدن اولین تکان‌های خط‌کش، سرم را به اطراف گرداندم تا به ...
مشاهده تمام رمان های مهدی شجاعی
مجموعه‌ها