مرد از زن که به شدت احساس زیبایی میکرد، پرسید:
ـ ببخشید! شما شارون استون نیستین؟
زن با عشوه گفت: نه... ولی.
و پیش از آنکه ادامه بدهد، مرد گفت: بله، فکر میکردم. چون...
۲۹ رمان
سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال 1339 در تهران به دنیا آمد. در سال 1356 پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشكده هنرهای دراماتیك وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیك به ادامه تحصیل پرداخت. همزمان، به دانشكده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرك كارشناسی، آنرا رها كرد و بهطور جدی كار نوشتن را در قالبهای مختلف ادبی ادامه داد.
با تو سخن گفتن
درختها، تقریبا یادشان است که خداداد چه وقت و چگونه به میهمانی آنها آمد. خود خداداد هم وقتی که درست فکر میکند و به گذشتهها برمیگردد، چیزهایی به خاطرش میآید.
هوا طوفانی بود و ابرهای سیاه تمام چهره آسمان را پوشانده بود. موجهای دریا خروشان و خشمگین خود را به دیواره شکسته کشتی میکوبیدند و تلاش میکردند که کشتی را در ...
رزیتا خاتون (طنز)
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ...
طوفان دیگری در راه است
فکر میکنم دچار حالتی شبیه «دوست داشتن» شده باشم! نمیتوانم اسمش را بگذارم عشق. برای اینکه به قول همیشه تو، عشق ساده نیست. ولی دوست داشتن چرا!
کافیست که تو دختری را تصادفا در یک مهمانی ببینی ـ مهمانیای که ایرانیها به مناسبت چهارشنبه سوری برگزار کردهاند ـ و قیافهاش به دلت بنشیند. و بهخصوص چالهای که موقع خندیدن، روی گونهاش ...
امروز بشریت
صبح آمد و بی مقدمه گفت:
«امروز بشریت خسته است»
گفتم:
«خب، بله ، ولی چطور؟»
گفت: راستش دیشب را نخوابیدهام.
گفتم: خب، این بشریت بیهمه چیز میتواند از الان تا شب کپه مرگش را بگذارد تا دیگر خسته نباشد. د همین دیگر، نمیتوانم، اگر میتوانستم که مسالهای نبود. از اینکه بخواهد دوباره دستم بیندازد، هراس داشتم ولی احساس میکردم این بار استثنائا حرفی ...
کشتی پهلوگرفته
آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوستداشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملک خوب و صمیمی، این امین رازهای من و پیامهای خداوند، پیام آورد که معبود، 40 شبانه روز تو را میخواند، 1 خلوت مدام 40 روزه از تو میطلبد...