رمان خارجی

. . . این یکی برخلاف همه زنان دیگر آتلیه بالستیری که شق و رق بودند و سری به سوی آتلیه نقاش پیر داشتند، در اطراف حیاط به آرامی قدم می‌زد. ظاهرا و در حالی که با حرکات آرامی گام بر می‌داشت و آستین‌هایش را بالا زده بود، چیزی را بررسی می‌کرد. گویی برخلاف همه که به سوی خانه بالستیری می‌رفتند، او در همان لحظه چیزی را جست و‌جو می‌کرد، همه چیز را و چیزهای دیگری را که نمی‌توانست تشخیص دهد. 1 روز مثل همیشه در اطراف حیاط نگاهی به سوی آتلیه من انداخت و وارد ساختمان شد. من روی سه‌پایه‌ام نزدیک پنجره نشسته بودم و از پشت شیشه دیدم که او لبخندی زد. . .

افراز
9789647640992
۱۳۸۷
۳۲۸ صفحه
۲۶۰۷ مشاهده
۰ نقل قول
آلبرتو موراویا
صفحه نویسنده آلبرتو موراویا
۱۷ رمان آلبرتو موراویا یکی از رمان‌نویسان برجسته ایتالیا در سدهٔ بیستم بود. موضوعات آثار او جنسیت، بیگانگی و وجودگرایی بود. معروف‌ترین اثر او رمان ضدفاشیستی دنباله‌رو است. او در سال ۱۹۴۱ با السا مورانته (رمان نویس که رمان مشهور تاریخ از اوست) ازدواج کرد که در سال ۱۹۶۲ از هم جدا شدند.
دیگر رمان‌های آلبرتو موراویا
دیوار و شمعدانی (داستان‌های کوتاه)
دیوار و شمعدانی (داستان‌های کوتاه) ((دیوار و شمعدانی)) در ادامه ((یک چیز به هر حال یک چیز است)) منتشر می‌شود. موراویا در این مجموعه نیز، با نثری درونکاوانه، احساسات درونی و پنهان انسان متوسط عصر حاضر را به نمایش می‌گذارد. داستان‌هایی که روایت این انسان و لحظاتی از زندگی اوست، لحظاتی که شاید خیلی‌ها نه شهامت تجربه کردنش را بیابند و نه دلیلی برای این ...
2 زن
2 زن این کتاب روایت کهنه چند هزار ساله جنگ است. داستانی که از بدو پیدایش انسان وجود داشته است اما این بار از زبان زن تنها و مقاوم از زبان یک مادر. از زبان نوع بشری که شاهد، مرگ و اضمحلال نسل خود از طرفی، و بدبختی و رنج نسل بعدی از طرف دیگر می‌باشد...
قشنگ‌تر از تو
قشنگ‌تر از تو وقتی دختربچه بودم، مادرم، شاید برای این‌که متوجه نشوم ما فقیریم و من عروسکی فکسنی دارم که مختص بچه‌های فقیر است، ترانه‌‌ای یادم داده بود که از جمله می‌گفت:((عروسکم قشنگه، حتی قشنگ‌تر از من...)). اما این فقط دروغی ترحم‌آمیز بود، چون من خیلی قشنگ‌تر از عروسکم بودم. فقیر بودیم، اما خانواده‌مان از لحاظ زیبایی چیزی کم نداشت. بزرگ شدم و همچنان ...
تو که منو می‌شناسی کارلو
تو که منو می‌شناسی کارلو ـ «می‌دونستم.» ـ «تو که منو می‌شناسی کارلو. می‌دونی که تخصص من فرهنگ بوده و هست.» ـ «البته، اینو که گفته بودی.» ـ «انسانیت بدون فرهنگ چی می‌شه، کارلو؟ می‌شه یه توده‌ی بی‌هویت که پول براش تنها فرق بین آدماس. تو پولدار و من فقیر، تو که صدقه می‌دی و من که صدقه می‌گیرم. ولی خوشبختانه یه چیزی هم به اسم فرهنگ وجود ...
مشاهده تمام رمان های آلبرتو موراویا
مجموعه‌ها