رمان خارجی

چه باید کرد

چه باید کرد یکی از آثار برجسته تولستوی و از پرمعناترین و ژرف‌ترین آن‌هاست. تولستوی در این کتاب با جملاتی ساده و روان یکی از دشوارترین موضوع‌های جامعه خود، یعنی وضع دلخراش یک طبقه از مردم را به تصویر می‌کشد و با صراحت و واقع‌بینی، علل بدبختی و فقر و فلاکت مردمی را که با دیگران یکسان خلق شده‌اند، اما از همه چیز حتی از کمترین امکانات حیات محروم‌اند، تشریح می‌کند. این کتاب مظهر نوع‌دوستی و علاقه بی‌نظیر تولستوی به مردم است و رنجی که بر نویسنده از مشاهده بینوایان جامعه دست داده، چنان روحش را فشرده و قلب مشتاق و پرصفای او را رنجور و غمگین کرده که بی‌اختیار شکوه سر می‌دهد و با همان صراحت و شجاعتی که خاص ذات اوست در تشریح علل این فساد و بیدادگری می‌پردازد و جامعه و نظام غلطی را که مسبب این تیره‌روزی‌ها است محکوم و مطرود می‌سازد.

مهدی سمسار
جامی
9786001760099
۱۳۹۱
۱۷۶ صفحه
۷۱۷۴ مشاهده
۲ نقل قول
لئو تولستوی
صفحه نویسنده لئو تولستوی
۵۵ رمان لئو نیکلایویچ تولستوی (به روسی: Лев Никола́евич Толсто́й)، نویسنده و فعال سیاسی اجتماعی روس. زادروز وی (۹ سپتامبر ۱۸۲۸ میلادی) در یاسنایا پالیانا[۳] از توابع تولا است . تولستوی در روز (۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ میلادی) درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد. تولستوی یکی از مشهورترین نویسندگان و بزرگ‌ترین شخصیت‌های تاریخ روسیه است. رمان‌های جنگ و صلح و آنا کارنینا جایگاه او را در بالاترین ردهٔ ادبیات داستانی جهان تثبیت کرده‌اند. لئو نیکلایوویچ تولستوی به‌حدی در کشورش مشهور ...
دیگر رمان‌های لئو تولستوی
داستان‌های برگزیده یا شاهکارهای کوتاه تولستوی
داستان‌های برگزیده یا شاهکارهای کوتاه تولستوی پس از آنکه مدتی راه را طی کردند، از کوهی به کوه دیگر بالا رفته، بعد سرازیر شدند و از رودخانه گذشتند و به جاده صاف و همواری رسیدند. ژیلین مایل بود آن راه‌هایی که پشت سر می‌گذارند با علامتی برای خود مشخص سازد، لیکن خون‌های لخته شده در برابر دیدگانش مانع این کار می‌شد و از طرف دیگر هم ...
اسب‌ها و انسان‌ها
اسب‌ها و انسان‌ها
جسد زنده
جسد زنده پیشخدمت: بفرمایید اینجا! اینجا کسی مزاحم نمی‌شود. کاغذ را الساعه می‌آورم. ایوان پطروچ: پروتاسوف، اجازه هست داخل شوم؟ فدیا: (جدی) بفرمایید. اما من کار دارم و... می‌خواهی، بیا تو!
تمشک
تمشک در میان این افسران ستوانی جوان که صبح آن روز در اسب‌سواری از ما پیشی گرفته بود، حضور داشت. شخص بسیار جالبی بود: چشمانی رخشا داشت. زبانش کمی می‌گرفت. دل‌اش می خواست همه را ببوسد و به آن‌ها بگوید که چقدر دوست‌شان می‌دارد. طفلک بیچاره هنوز نمی فهمید که با این کار ممکن است مسخره جلوه کند و رک‌گویی و ...
مشاهده تمام رمان های لئو تولستوی
مجموعه‌ها