رمان ایرانی

سوگواری برای شوالیه‌ها

برای دیدن آن چه در پیشارو بود ناچار خم شدم تا قامت‌رس سگ‌ها و از میان مه پاره شده کاشفی سیاستمدار را دیدم که تا سینه در آب فرو رفته بود و با یک مرد دیگر که آرنجش را بر یک کنده شناور تکیه داده بود صحبت می‌کرد. این دیگر چه خرق عادتی بود. در این سرما در این برکه چه می‌کردند؟ دویدم و هم‌زمان با سگ‌ها به ساحل رسیدم و کاشفی را صدا زدم. کاشفی برگشت و برایم دست تکان داد. گفت: «به ما ملحق شو جوان. معرفی می‌کنم. آقای حسن وثوق‌الدوله.» وثوق‌الدوله کنده را به زیر این آرنج داد و در تکمیل معرفی کاشفی با اشاره به خودش و به طعنه گفت: «فرزند خلف همان اعلیحضرتی که دیدید.» من دست به سینه‌ام بردم و برای وثوق‌الدوله ادای احترام کردم. بعد رو به کاشفی گفتم: «نگران نباش. هر سه این جمع سه ‌نفره آن زبانه‌ها را دیده‌ایم. سرما دیگر کارگر نیست. لخت شو بیا تو.»

ققنوس
9786002782465
۱۳۹۵
۲۰۸ صفحه
۱۴۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مرتضی کربلایی‌لو
گیسوف
گیسوف چای‌شناسی آقانجفی شهوت داشت و دهان را آب می‌انداخت و خاطر اصطهباناتی را می‌کشید به جوانی‌هاش و گردش‌هاش با همبحث‌ها در ییلاقات نجف یا کوفه. از شرح چای می‌رسیدم به چپق آقانجفی و از سوی چشم می‌دیدم که دست استخوانی و رگ‌رگ‌اش با نزاکت، تا خواندنم نشکند، دراز می‌شد قوری ناصر‌الدین‌شاهی‌اش را از جوار زغال برمی‌داشت و برای هر دومان ...
نوشیدن مه در باغ نارنج
نوشیدن مه در باغ نارنج ... مگر برای تو، این زن کبیر، هر سال در شب بیست و سوم رمضان مهمانی شبانه نمی‌دهد و فرشتگان را فوج‌فوج پایین نمی‌کشد تا ببینید کی چگونه زندگی‌ای می‌خواهد برای امسالش؟‌ بدهیدش. بدهیدش. کاش می‌دانستی همه دوشیزگان تن‌سفید چشم‌سیاه بهشتی را همین نفس کلی با بردمیدن در شب‌های مهمانی‌هاش ساخته و پیرهن‌هایی از ابریشم سبز در آن رخت‌کن‌های نورانی ...
مفیدآقا
مفیدآقا
من مجردم خانوم
من مجردم خانوم در یکی از اتاق‌ها بسته بود. آن را باز کرد و بی‌آن که تو برود گردن کشید و داخلش را دید. در را بست و به آن یکی رفت. چشمش به تشک و متکای دو نفره‌ای که روی زمین پهن بود افتاد. گودی به جا مانده از دو نفری که رویش خوابیده بودند هنوز دست‌نخورده مانده بود. مینا نزدیک در ...
مشاهده تمام رمان های مرتضی کربلایی‌لو
مجموعه‌ها