مرد ژولیده از دیار عرب آمده و برای شاهنشاه ایران خسرو پرویز پیام آورده است.
این خبر دهان به دهان میگردد و به گوش خسرو پرویز میرسد. خسرو پرویز که بر تخت جواهرنشان خود تکیه داده است آرام و بیاعتنا میگوید: بیاید.
۲۹ رمان
سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال 1339 در تهران به دنیا آمد. در سال 1356 پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشكده هنرهای دراماتیك وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیك به ادامه تحصیل پرداخت. همزمان، به دانشكده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرك كارشناسی، آنرا رها كرد و بهطور جدی كار نوشتن را در قالبهای مختلف ادبی ادامه داد.
کشتی پهلوگرفته
آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوستداشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملک خوب و صمیمی، این امین رازهای من و پیامهای خداوند، پیام آورد که معبود، 40 شبانه روز تو را میخواند، 1 خلوت مدام 40 روزه از تو میطلبد...
قصه پلنگ سفید
پلنگها خشمگین و عصبانی فریاد زدند: نه این کار را نکن!
یکی گفت: این کار باعث شرمندگی پلنگها میشود. دیگری گفت: پس غیرت پلنگی کجا رفته است؟ سومی گفت: آدمها همیشه با پلنگها دشمن هستند.
پلنگی که پیرتر از همه بود گفت: تا به حال هیچ آدمی به پلنگها مهربانی نکرده است.
با تو سخن گفتن
درختها، تقریبا یادشان است که خداداد چه وقت و چگونه به میهمانی آنها آمد. خود خداداد هم وقتی که درست فکر میکند و به گذشتهها برمیگردد، چیزهایی به خاطرش میآید.
هوا طوفانی بود و ابرهای سیاه تمام چهره آسمان را پوشانده بود. موجهای دریا خروشان و خشمگین خود را به دیواره شکسته کشتی میکوبیدند و تلاش میکردند که کشتی را در ...
حرفهایی که کهنه نمیشوند (مجموعه مقالات مهدی شجاعی)
آنها توقعات عجیبی از ما داشتند. توقعاتی که به هیچ قیمتی قابل تحمل نبودند. آنها میخواستند زمام امور ما را به دست خودشان بگیرند. آنها میخواستند ما از خودمان ارادهای نداشته باشیم. میخواستند اراده آنها را عمل کنیم.
عدهای میگفتند: مگر چه اشکالی دارد که زمام امور را به دست دشمنان بسپاریم؟ اینها طبیعتا آدمهای احمقی بودند. آدم عاقل که ...