رمان ایرانی

ستاره‌ام گم بود

مثل دیوونه‌ها از پله‌ها بالا می‌رفتم، صورتم عرق کرده بود و چشمام تار می‌دید. بدنم می‌لرزید و هزاران چرا، هزاران پرسش بی‌پاسخ دور سرم می‌چرخید. روزهای خوشم با آریا، روزهای تلخ جدایی، خنده‌ها و گریه‌های خودم، خنده‌ها و گریه‌های آریا، دیدن چهره افسرده و چشمای غم‌زده‌اش توی پارک جمشیدیه که انگار دنبال ستاره گم شده‌اش می‌چرخید، مثل پتک توی سرم می‌خورد.

پر
9789648007664
۱۳۹۱
۸۴۰ صفحه
۴۸۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فائزه حبابی
به تو مدیونم
به تو مدیونم باران نم‌نم می‌بارید و الهه خدا را شکر می‌کرد که باز هم می‌تواند همه نعمت‌های دنیا را ببیند و از آن لذت ببرد. کابوسی تمام شده بود که بیش از یک سال بود او را آرام نمی گذاشت. هر رگ باران خشکی و تنهایی شیشه را تر می‌کرد. الهه از تخت پایین آمد و به آرامی پنجره را گشود. با ...
آوای مهر
آوای مهر
قدیسه ابدی
قدیسه ابدی نزدیک در خانه که رسیدم، ریموت را زدم. در به نرمی گشوده شد و ماشین را به داخل پارکینگ هدایت کردم. کمربند ایمنی را با حرص باز کردم و به عقب انداختم. طبق فرمایش آقا معین حق نداشتم قبل از رسیدن به جای مورد نظرم، کمربند ایمنی را باز کنم و امروز، به قدری عصبی بودم که با همه سر ...
به نام عشق دعا کن
به نام عشق دعا کن دست داغ خورشید اقاقیا را به نوازش گرفته بود و اطلسی‌های سفید را در شعاع نورانی نگاه خود، متبلور و درخشنده نشان می‌داد.خودش هم گویی گرمش شده بود و خود را با دستان گرم خود باد می‌زد. باد گرم و کسل کننده شاخه‌ها را تکان می‌داد. اما سکوت ظهر تابستان گواه آرامش بود برای پرنده‌ای که روی شاخه نارون موسیقی ...
مشاهده تمام رمان های فائزه حبابی
مجموعه‌ها