نزدیک در خانه که رسیدم، ریموت را زدم. در به نرمی گشوده شد و ماشین را به داخل پارکینگ هدایت کردم. کمربند ایمنی را با حرص باز کردم و به عقب انداختم. طبق فرمایش آقا معین حق نداشتم قبل از رسیدن به جای مورد نظرم، کمربند ایمنی را باز کنم و امروز، به قدری عصبی بودم که با همه سر جنگ داشتم و حتی کمربند ایمنی هم از این حال من بیبهره نماند و با حرص و شتاب به عقب پرتاب شد. پایم را روی پدال گاز فشار دادم و با یک حرکت سریع در محل پارک قرار گرفتم...