آن شب توانسته بودم از محل کارم زودتر از همیشه خارج شوم. گفتم تا بیاوغلو همینطوری برای خودم بروم. به ریههایم حق تنفس بدهم که ساعتها است با هوای کثیف پر شده. به خلیج و تنگه سلام کردم و از پل رد شدم.
عادت عشق (داستانهای کوتاه جهان 10)
گریان و نالان خودم را روی تختخواب انداختم. منتظر بودم مثل همیشه که گریه میکردم، سراغم بیاید. منتظر بودم بیاید و مرا در آغوش بگیرد، سرم را روی سینهاش بگذارد، و با لحنی که مختص خودش بود، بگوید :«وای وای، این چه کاریه؟ این آقا کوچولو کیه که داره گریه میکنه؟»
صبح یکشنبه (داستانهای از ادبیات امروز فرانسه زبان) مجموعه داستان
داستانهای این مجموعه از بین آثاری انتخاب شده است که در فاصله 1981 تا 2009 به چاپ رسیدهاند.در این 30سال نویسندههای در ادبیات فرانسه ظهور کردهاند که آثارشان به زبانهای دیگری ترجمه شده و در دنیا با استقبال خوبی روبهرو شدهاند.عدم ترجمه این آثار در ایران این سؤتفاهم را در پی آورده که ادبیات فرانسه مرده است و دیگر ...
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
مرگ تاثیرگذار
فرمانده با خونسردی رفتن آنها را تماشا میکرد. او به همان اندازه که خودش را دچار مخاطره میکرد، دیگران را هم به خطر میانداخت. میگفت خیلیها کشته میشوند و این قانون جنگ است. اما افراد شجاع خیلی کمتر کشته میشوند...