آن شب توانسته بودم از محل کارم زودتر از همیشه خارج شوم. گفتم تا بیاوغلو همینطوری برای خودم بروم. به ریههایم حق تنفس بدهم که ساعتها است با هوای کثیف پر شده. به خلیج و تنگه سلام کردم و از پل رد شدم.
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
داستان دوستان
در روزگاران گذشته به دلیل فراغت بیش از حد مردم و کندی روند زندگی، خواندن حکایت و قصههای طولانی برای خواننده یا حتی شنونده در صورت نقل و روایت آن، اشتیاقبرانگیز بود. اما در کنار همین آثار حجیم، بودهاند نویسندگان و شاعرانی که ضرورت کوتاهنویسی و ایجاز را کشف کرده و بر این سبک پای فشردهاند. حکایات سعدی در گلستان، ...
بعد از 73 پروانه (شعر هلند)
شعر هلند طی تاریخش دچار تغییرات بسیاری شده است. مهمترین این تغییرات را جنبش «هنر برای هنر» سالهای هشتاد سده نوزدهم، جنبش شعر تجربی سالهای پنجاه سده بیستم و نفوذ اندیشه پست مدرن در دهههای اخیر به وجود آوردهاند. «بعد از هفتاد و سه پروانه» شاید نگاهی به گوشههایی از ماجراهایی که شعر هلند را از سر گذرانده است. نگاهی ...
100 (100 داستان کوتاه از آثار منتخب بزرگترین نویسندگان جهان به همراه جملاتی از مشاهیر)
روزی روزگاری، مردی در باغش چندین درخت انار داشت و سالها به هنگام پاییز انارهایش را در سینیهای نقرهای، بیرون باغش میگذاشت و بر سینیها علامتهایی گذاشته بود که رویشان نوشته بود: یکی بردارید، نوش جانتان. اما مردم میگذشتند و هیچکس از میوهها بر نمیداشت!
مرد فکری کرد و سال بعد هنگام پاییز دیگر انارها را بر سینیهای نقره نگذاشت، اما ...
طرف تاریکی
ترس همواره به فاصله یک گام جلوتر راه میرود، حضور سایهوار مرگ است پشت سر آدمی. با این داستانها، به قلمرویی ناشناخته و تاریک گام میگذاریم که در آن، مرزهای مرگ و زندگی درهم تنیده است. ضربالمثلی انگلیسی میگوید: هیچ فرد مردهای نمیتواند داستان تعریف کند. پس راوی، همان کسی است که زنده از دل ترس بیرون آمده است.
من حالا ...