دوباره برگرد و ببین که من بزرگ شدم
شاید کمی دیر باشد
دوباره برگرد و ببین که عاشق شدم
شاید کمی دیر اما شدم
دوباره برگرد تا نقطه سر خط باشیم
در امتداد دو خط موازی...
تنها من 2
... انگار کسی روی دستم افتاده بود و میبوسید و نوازش میکرد و اشکهایش روی پوست زرد و خشکیدهام چکه میکرد. شاید پدر بود، بارها که در خواب بودم او را به این حالت دیده بودم.
صدایش در بغضی ناتمام شنیده میشد:
- منو ببخش. خدایا، چی میبینم... چه بلایی سر عزیزم، امیدم، عشقم اومده چرا خدا؟ چرا...
خط احساس
آدمایی مثل تو هیچوقت بزرگ نمیشن شاید تو ظاهر احساس قدرت کنی ولی در باطن این طور نیست. زمانی که من به تو احتیاج داشتم در بدترین شرایط ترکم کردی. سه ساله دارم میسوزم و میسازم بعد یهو میآی میگی بزرگ شدم و مستقل!!! حال امروزت چه فایدهای به حال من دیروز داره؟
تلافی
بهار آمده بود، اما در قلب من، هنوز زمستان بود و گرمایی حس نمیکردم. از دید و بازدید روزهای عید، منزجر شده بودم و انزوا بهترین تسکین دهنده برای درد من بود.
حمید با سبد گلی زیبا به دیدنم آمد. هنوز با هزاران امید نگاهم میکرد و منتظر بود جوابی به او بدهم. نمی خواستم بحثهای گذشته تکرار شود، چرا که ...
آرام
سایهبان نگاهت،
در دمادم بارش ابرها،
مخمور و شکننده و پرتاب.
وقتی بر گونههای لعابینت، قطرات اشک میغلطد،
چه زیباست!
دیدن مژگان نمناکت.
مهر من
این کتاب یک رمان و دربارة زن جوانی است که شرح حال زندگی پر فراز و نشیب او را از زمانی که هفت سال داشته است میخوانیم. «صبا» فرزند زنی زحمتکش و رنجکشیده است که با تحمل سختیهای زیاد سعی دارد دخترش را به جایی برساند اما او در شانزده سالگی عاشق پسری کفترباز میشود و عاقبت بیتوجه به مخالفت ...