دوباره برگرد و ببین که من بزرگ شدم
شاید کمی دیر باشد
دوباره برگرد و ببین که عاشق شدم
شاید کمی دیر اما شدم
دوباره برگرد تا نقطه سر خط باشیم
در امتداد دو خط موازی...
مهر من
این کتاب یک رمان و دربارة زن جوانی است که شرح حال زندگی پر فراز و نشیب او را از زمانی که هفت سال داشته است میخوانیم. «صبا» فرزند زنی زحمتکش و رنجکشیده است که با تحمل سختیهای زیاد سعی دارد دخترش را به جایی برساند اما او در شانزده سالگی عاشق پسری کفترباز میشود و عاقبت بیتوجه به مخالفت ...
نصیب
گرمای ظهر تابستان آزاردهنده بود. با وجود این محکم چادرش را به خود پیچید و رویش را محکمتر از قبل گرفت. هرچند که نفس کشیدن برایش دشوار میشد، اما چارهای نداشت. صدای قدمها نزدیکتر و نزدیکتر میشد. در کمرکش کوچه ناگهان دست سنگینی او را از پشت در آغوش کشید. هول برش داشت و بیاختیار جیغ کشید...
3 ایکسلارژ
با خوشحالی گفتم: «نظرش در مورد ازدواج من چیه؟ » «میگه خیلی خوبه، هرشب بره مترو، من ایستگاه آخر منتظرشم.»
«وای نه مامان... نمیخوام کسی منتظرم باشه... از خیر شوهر پیدا کردن تو مترو گذشتم.»
«بابابزرگ از دستت ناراحت شد. میگه ناشکر نباش. ایستگاه آخر جای بدی نیست از جهنمی که ما توش هستیم خیلی خیلی بهتره.»
مثل هیچکس
صدای ریزش باران به گوش میرسید و قطرات آن شتابان به هر سو پراکنده میشد. نیمی از پرده خیس شده بود. اما چه اهمیتی داشت؟ وقتی هوای نفسم در نفسش گره خورد و خیال رهایی نداشت، دیگر محال بود به چیزی دیگری بیندیشم. بگذار باران به مهمانی اتاقم بیاید و همه کفپوشها را تر کند و اگر قابل دانست به ...