دوباره برگرد و ببین که من بزرگ شدم
شاید کمی دیر باشد
دوباره برگرد و ببین که عاشق شدم
شاید کمی دیر اما شدم
دوباره برگرد تا نقطه سر خط باشیم
در امتداد دو خط موازی...
خط احساس
آدمایی مثل تو هیچوقت بزرگ نمیشن شاید تو ظاهر احساس قدرت کنی ولی در باطن این طور نیست. زمانی که من به تو احتیاج داشتم در بدترین شرایط ترکم کردی. سه ساله دارم میسوزم و میسازم بعد یهو میآی میگی بزرگ شدم و مستقل!!! حال امروزت چه فایدهای به حال من دیروز داره؟
مهر من
این کتاب یک رمان و دربارة زن جوانی است که شرح حال زندگی پر فراز و نشیب او را از زمانی که هفت سال داشته است میخوانیم. «صبا» فرزند زنی زحمتکش و رنجکشیده است که با تحمل سختیهای زیاد سعی دارد دخترش را به جایی برساند اما او در شانزده سالگی عاشق پسری کفترباز میشود و عاقبت بیتوجه به مخالفت ...
آرام
سایهبان نگاهت،
در دمادم بارش ابرها،
مخمور و شکننده و پرتاب.
وقتی بر گونههای لعابینت، قطرات اشک میغلطد،
چه زیباست!
دیدن مژگان نمناکت.
تنها من 2
... انگار کسی روی دستم افتاده بود و میبوسید و نوازش میکرد و اشکهایش روی پوست زرد و خشکیدهام چکه میکرد. شاید پدر بود، بارها که در خواب بودم او را به این حالت دیده بودم.
صدایش در بغضی ناتمام شنیده میشد:
- منو ببخش. خدایا، چی میبینم... چه بلایی سر عزیزم، امیدم، عشقم اومده چرا خدا؟ چرا...
خوش هوندی لیلی
کاش میشد از خاطرات آن شب کذایی گذر کنم. مگر میشد بدون عبور از دیروز به امروز رسید؟ باید از آن شب میگذشتم تا به فردا برسم. شاید بتوانم به صراحت بگویم سرنوشت من از همان شب رقم خورد. همان شبی که قرار بود در جشن فارغالتحصیلی دوستم داشتم شرکت کنم. یک شب برای هزار شب کافی بود. یک شب ...