رمان ایرانی

خط احساس

آدمایی مثل تو هیچ‌وقت بزرگ نمی‌شن شاید تو ظاهر احساس قدرت کنی ولی در باطن این طور نیست. زمانی که من به تو احتیاج داشتم در بدترین شرایط ترکم کردی. سه ساله دارم می‌سوزم و می‌سازم بعد یهو می‌آی می‌گی بزرگ شدم و مستقل!!! حال امروزت چه فایده‌ای به حال من دیروز داره؟

پرسمان
9786001872648
۳۹۶ صفحه
۳۸۳ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده سیمین شیردل
۱۴ رمان Simin Shirdel
دیگر رمان‌های سیمین شیردل
آرام
آرام سایه‌بان نگاهت، در دمادم بارش ابرها، مخمور و شکننده و پرتاب. وقتی بر گونه‌های لعابینت، قطرات اشک می‌غلطد، چه زیباست! دیدن مژگان نمناکت.
تلافی
تلافی بهار آمده بود، اما در قلب من، هنوز زمستان بود و گرمایی حس نمی‌کردم. از دید و بازدید روزهای عید، منزجر شده بودم و انزوا بهترین تسکین دهنده برای درد من بود. حمید با سبد گلی زیبا به دیدنم آمد. هنوز با هزاران امید نگاهم می‌کرد و منتظر بود جوابی به او بدهم. نمی خواستم بحث‌های گذشته تکرار شود، چرا که ...
خوش هوندی لیلی
خوش هوندی لیلی کاش می‌شد از خاطرات آن شب کذایی گذر کنم. مگر می‌شد بدون عبور از دیروز به امروز رسید؟ باید از آن شب می‌گذشتم تا به فردا برسم. شاید بتوانم به صراحت بگویم سرنوشت من از همان شب رقم خورد. همان شبی که قرار بود در جشن فارغ‌التحصیلی دوستم داشتم شرکت کنم. یک شب برای هزار شب کافی بود. یک شب ...
همین حوالی
همین حوالی شقایق بس کن اینقدر با موهات ور نرو، والله قشنگی، نمی‌بینی دست تنهام به جای این کارا بیا یه کم کمکم کن. با صدای بلند گفتم: مامان تا موهام درست نشه نمی‌تونم کمکتون کنم. آبروم می‌ره. مگه خواستگار می‌خواد بیاد؟ یه وقت دیدین یکی خواستگارم شد. ای دختر شیطون، امان از اون زبونت.
مثل هیچ‌کس
مثل هیچ‌کس صدای ریزش باران به گوش می‌رسید و قطرات آن شتابان به هر سو پراکنده می‌شد. نیمی از پرده خیس شده بود. اما چه اهمیتی داشت؟ وقتی هوای نفسم در نفسش گره خورد و خیال رهایی نداشت، دیگر محال بود به چیزی دیگری بیندیشم. بگذار باران به مهمانی اتاقم بیاید و همه کفپوش‌ها را تر کند و اگر قابل دانست به ...
مشاهده تمام رمان های سیمین شیردل
مجموعه‌ها