مجموعه داستان داخلی

قصه روشن

مشکل این بود که چگونه از نقش این هیولای گندان خلاص شویم، هیولائی که زندگیش مرگ آفرین بود و مرگش نیز زندگی را به آلایشی عفونت بار تهدید می‌کرد. چاره این بود که گیاه را به همانجا که از آن برآمده بود باز پس فرستیم به اعماق مرداب‌ها، به خلاء بدویت، به عدم ماورای خویش. از همان روز که جمع این سخن را به دلیری بر زبان آورد، کوششی عظیم و سراسری، با هزاران دست و زبان و اندیشه برخاست. کندن خندق‌ها، چاله‌ها، گورها، زیرزمین‌ها، آبراهه‌ها، نقب‌ها و هزارتوها، از هر سو شروع شد.

سالی
9789647191012
۱۳۸۰
۱۱۲ صفحه
۳۳۳ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده جواد مجابی
۲۵ رمان Javad Mojabi
دیگر رمان‌های جواد مجابی
تاریخ طنز ادبی ایران 2 (2جلدی)
تاریخ طنز ادبی ایران 2 (2جلدی) در برابر این پرسش که آیا ما مردم شوخ‌طبعی هستیم، پاسخ بی‌شک آری است. نمونه‌های باقی‌مانده از دو هزار و پانصد سال پیش به این طرف نشان می‌دهد ما نیز مانند بسیاری از فرهنگ‌های جهان شوخی‌های مختص به خود را داشته‌ایم. نوع شوخی و هدف ساختن و رواج شوخی‌ها و پذیرش آن می‌تواند از فرهنگی تا فرهنگ دیگر، در هر ...
تاریخ طنز ادبی ایران 1 (2 جلدی)
تاریخ طنز ادبی ایران 1 (2 جلدی) در برابر این پرسش که آیا ما مردم شوخ‌طبعی هستیم، پاسخ بی‌شک آری است. نمونه‌های باقی‌مانده از دو هزار و پانصد سال پیش به این طرف نشان می‌دهد ما نیز مانند بسیاری از فرهنگ‌های جهان شوخی‌های مختص به خود را داشته‌ایم. نوع شوخی و هدف ساختن و رواج شوخی‌ها و پذیرش آن می‌تواند از فرهنگی تا فرهنگ دیگر، در هر ...
یادداشت‌های آدم پرمدعا
یادداشت‌های آدم پرمدعا خطری که آدم پرمدعا را تهدید می‌کند این است که اگر حجم «ادعا» را از او کم کنیم جز طرحی از پوست چروکیده باقی نخواهد ماند.
به قول مردم گفتنی (چند و چونی خندستانی)
به قول مردم گفتنی (چند و چونی خندستانی) ادبیات مردمی بخش مهمی از فرهنگ شفاهی هر ملتی است که حامل آرزوها، انتقادها و رابطه‌های تلخ و شیرین و شور افراد یک جامعه است. ادبیات شفاهی شامل قصه‌ها، متل‌ها و متلک‌ها، ضرب‌المثل‌ها و تمثیل‌ها، لطیفه‌ها و هجویه‌ها، تکیه‌کلام‌ها، زبان‌های مخفی و اصطلاحات عوامانه هر دوره است. اضافه می‌شود به این بخش: انواع فحش‌ها و نفرین‌ها، دعاها و تعاریف‌ها، سرودها ...
بنفشه‌های سراشیب
بنفشه‌های سراشیب سحر شده است، از شبگردی برمی‌گردم. راهم شمالی است، از «ارنبویه» می‌گذرم، باد «آذرین» گزنده و پرسوز می‌وزد، نیم‌رخ یخ‌زده‌ام را برش می‌دهد. به آسمان نگاه می‌کنم باد سقف سیاه و چرب بالای سر را نخ‌نما کرده است. آذرین از شمال‌شرقی می‌وزد، شهر را، درخت‌هایش را، پنجره‌ها، آنتن‌ها، سیم‌ها و بادگیرهایش را کج می‌کند، مردم، گیاه و چارپا را خم ...
مشاهده تمام رمان های جواد مجابی
مجموعه‌ها