رمان ایرانی

نمی‌شود

تازه فهمیدم مقصودش چیست. خودش نمی‌دانم در چند سالگی مادرش را از دست داده. نمی‌دانم چه خاطره‌یی از او دارد. دوست ندارد در این‌باره حرف بزند. یکی دوبار که پرسیدم، فقط گفت این‌ها یک مشت خاطره‌های خصوصی است. «گفتن ندارد.» می‌گوید: اگر برای کسی بگویی، مثل این است که به آن بی‌حرمتی کرده باشی.

آگاه
9789644162640
۱۳۸۷
۱۹۲ صفحه
۶۰۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمدرحیم اخوت
تماشا
تماشا وقتی عمه منیژه می‌گوید می‌خواهیم برویم بروجن، خدا دنیا را به من می‌دهد. می‌رویم سری بزنیم به بی‌بی‌جان. هنوز چند ماهی به گذشتن از برزخ حصبه و دیدار بهشت مانده است. این اولین سفری‌ست که می‌روم بروجن. عمه جان هر سال چند بار می‌روند؛ و هر بار یکی - دو هفته می‌مانند.
بی‌مرز بی‌مرز
بی‌مرز بی‌مرز بعضی چیزها را هرچه هم بخواهی پنهان کنی نمی‌شود. زیر لایه‌های زمان‌های رفته‌ی زندگی‌ات می‌مانند، و وقتی انتظارشان را نداری، شبی، روزی، می‌آیند حاضری‌شان را می‌زنند. مثل آدم‌هایی که بی‌دعوت قدم می‌گذارند توی زندگی‌ات...
باقی‌مانده‌ها (داستان کوتاه)
باقی‌مانده‌ها (داستان کوتاه)
عذاب یا 7 خان زندگی
عذاب یا 7 خان زندگی طاهره خانم، هم صدای دل‌نشینی داشت، هم با شعر و شاعری سر و کاری کمابیش عمیق، کمال فکر می‌کرد «مامان طاهره» تمام غزل‌های حافظ را از بر است؛ اما هر وقت حافظ می‌خواند، حتی اگر برای خودش یا دیگران فال نمی‌گرفت، حتما از روی کتاب می‌خواند. خودش هم شعر می‌سرود؛ اما به ندرت آن‌ها را برای کسی می‌خواند. آسیدابوالفضل یکی ...
مشاهده تمام رمان های محمدرحیم اخوت
مجموعه‌ها