میدانم که بیانصافی است آدم کسی را که به قول معروف دستاش از دنیا کوتاه است بنشاند و هر چه میخواهد بارش کند. اما این حرفهای فروخورده سالیان است. به قول تو: هیچ آدمی نیست که خودخواه نباشد. مخصوصا که آن کودک خفته در ته وجود آدم بالغ هم باشد. خودت گفتی، نه؟ حالا این کودک بیدار شده و باز میخواهد حرف بزند. گفتم در این سالها ننوشتم چون تو ذوقم را کور کردی. حالا که تو نیستی، یا هستی اما دیگر "تو" نیستی، میخواهم از خودم بنویسم. تو حالا کاملا در اختیار منی. چه بخواهی چه نخواهی وقف وجود "من" شدهای تا بنشینی و به حرفهام گوش بدهی.