مجموعه داستان داخلی

شاهکار همگانی

کتاب حاضر، مشتمل بر مجموعه داستان‌های کوتاه فارسی، با موضوعات مختلف اجتماعی است. عنوان داستان‌ها عبارتند از: «بین راه»؛ «در این صدا»؛ «شهر فرنگ»؛ «شرح حال»؛ «کلید مخفی»؛ «شاهکار همگانی»؛ «در تدارک خواب»؛ «پرسه»؛ «چاهک» و... . داستان «شاهکار همگانی» ماجرای مردی است که دوست دارد زندگی خود را همچون زندگی داستایوسکی به صورت شاهکاری درآورد. داستایوسکی با زنی فرشته‌خو با نام «آنا» زندگی می‌کرد. داستایوسکی زیباترین احساسات خود را تقدیم «آنّا» می‌کرد و در حضور او احساس آرامش می‌کرد. امّا مرد با زنی دهن‌دریده به نام «گیتی پرتوی» زندگی می‌کند. او از ترس گیتی شب‌ها در حمام می‌خوابد. وقتی در قمار می‌بازد، برخلاف داستایوسکی احساس عذاب وجدان و آلودگی می‌کند. زندگی مرد بر خلاف انتظارش نه تنها به یک شاهکار تبدیل نشده، بلکه به فلاکت می‌افتد و با از دست دادن گیتی به رویابافی پناه برده و آواره می‌شود.

سمام
9786005317183
۱۳۹۱
۱۲۰ صفحه
۳۰۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مجید دانش آراسته
گنجشک‌ها در بالکن
گنجشک‌ها در بالکن ... من از کوچه‌ای که در محاصره نبود پا به فرار گذاشتم. او دنبالم می‌دوید و تهدید می‌کرد: به خدا شلیک کنم. از شانس من کوچه خلوت بود. علی را دیدم که از طرف مقابل می‌آید. فریاد زد: این مادرسگ وطن‌فروش را بگیر. نگذار فرار کند. علی راهم را سد کرد و دستش را جلو آورد بغلم کند. با مشت ...
ساختارشکن چشم‌ها
ساختارشکن چشم‌ها در داستان «آشپزی»، زن یک مهمانی زنانه و خیرخواهانه برگزار کرده و از شوهر خود می‌خواهد تا پاسی از شب بیرون از خانه بماند تا مهمان‌ها معذب نباشند. مرد غمگین به میدان سبزه می‌رود و روی صندلی به خواب می‌رود. ناگهان گشت بازرسی از راه می‌رسد‌ و او را متهم به معتاد بودن و موادفروشی می‌کند و به بازداشت‌گاه می‌برد. ...
متن خود 1 کویر است
متن خود 1 کویر است
حضور دلپذیر
حضور دلپذیر از هم می‌‌پرسیدند: چرا تو را آوردند. همه گفته بودند. نوبت به من رسیده بود که تعریف کنم. در یک چیز مشترک بودیم که بی‌گناهیم و بی‌خود ما را این‌جا آورده‌اند. وقتی او را دیدم جا خوردم. شده بود یک مشت پوست و استخوان. اهل هیچ فرقه‌ای نبود. به سلامت خودش خیلی اهمیت می‌داد. آب را فوت می‌زد و ...
قضیه فیثاغورث با 1 صفر دو گوش
قضیه فیثاغورث با 1 صفر دو گوش پسرت برایم تلفن کرد، شش صبح از دنیا رفته‌ای. چشم‌های تو باز بود. چشم‌های تو را من بستم چون تو هم مثل من نگاهت به جهان مثل یک قطعه ادبی بود.
مشاهده تمام رمان های مجید دانش آراسته
مجموعه‌ها