زندگی همین است: شاید در یک صبح گرم شهریور، با جیغهای ممتد، شادی آغاز و در گوشهای غریب و متروک یک شب سرد اسفند تمام شود، اما آنچه به جا میماند اخلاق است. قصههای امیرعلی در شب تولد 3 سالگیاش در خانه ابدیاش رادیو هفت پایان یافت. امیرعلی قصهها با تمام پزهای حق به جانب و روایتهای یک سویهاش سعی کرد هرگز فقر آدمها، شرافت، لهجه، قومیت و اعتقاداتشان را دستمایه شوخی قرار ندهد. اگرچه همیشه مهران از نگاه او استثنای هر قاعدهای است...