۳۰ رمان
احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقهالاسلام کرمانی، و جد مادریاش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون ...
پروانه روی بالش من
با ذرهبین پروانه را که روی بالش من نشسته بود نگاه کردم پروانه بزرگ شد یک هواپیما شد در فرودگاه مسافران سوار هواپیما شدند.
در بهار خرگوش سفیدم را یافتم
باز
بهار آمد.
صبح زود، با آواز قناری بیدار شدم.
برفها آب شده بودند.
به کوچه دویدم.
یک سفیدی، در کوچه میدوید.
این، خرگوش سفید من بود.
فریاد زدم:
تو آزاد هستی، خرگوش کوچک سفید!
روی هر رنگی که دوست داری جست و خیز کن، و خوش باش!
بعد، پیراهن پرشکوفهام را پوشیدم و به باغ دویدم، بازی کردم، دویدم، خندیدم...
دخترک ماهی تنهایی
دخترک در روز سهشنبه با یک نیلبک سفید رنگ به کنار دریا رفت، آرام آرام نیلبک نواخت نیلبک آرام آرام به رنگ سبز درآمد.
نمایشنامه شاعر (2)
در این مجموعه میخوانید:
فرودگاه
پرواز 707
ما از گذشته آمدهایم
اتاقها
سایهها
سردخانه
خواب
انبارها
پیلهها
ماهتاب دریایی
تولد اول، تولد دوم
نیمکت آبیرنگ، در انتهای دریا
ضیافتی مجلل
قطار از ریل خارج شد
صاحب مسافرخانه همه را دلداری میداد میگفت: شما باید یک هفته در این مسافرخانه بمانید تا ریل تعمیر و ترمیم شود و تکههای مانده قطار از ریل خارج شود و ریل دوباره ساخته شود شانس داشتید قطار در کنار دریا و یک روستای پر جمعیت از خط خارج شده است در همین مسافرخانه با هم هستیم باید منتظر بمانید و ...