رمان خارجی

کاوش‌های 1 سگ

(Forschungen eines hundes)

کافکا، کاوش‌های یک سگ را در سال 1922 به رشته تحریر در آورد. اما این داستان بلند پس از مرگ او منتشر شد. عنوان این داستان از مارکس برود دوست کافکا می‌باشد. قهرمان این داستان، سگی سخن‌گو است که مفهوم زندگی سگ‌ها را مورد تحقیق و پژوهش قرار می‌دهد. این سگ از دیدگاه من داستان جریانات و قضایا را نقل می‌کند.

اشاره
9789648936704
۱۳۹۳
۱۲۸ صفحه
۹۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
فرانتس کافکا
صفحه نویسنده فرانتس کافکا
۴۲ رمان آثار کافکا ـ که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند ـ در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند. مشهورترین آثار کافکا داستان کوتاه مسخ (Die Verwandlung) و رمان محاکمه و رمان ناتمام قصر (Das Schloß) هستند. به فضاهای داستانی که موقعیت‌های پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع‌گرایانه توصیف می‌کنند ـ فضاهایی که در داستان‌های کافکا زیاد پیش می‌آیند ـ کافکایی می‌گویند. کافکا در یک خانوادهٔ آلمانی‌زبان ...
دیگر رمان‌های فرانتس کافکا
نامه‌هایی به میلنا
نامه‌هایی به میلنا در ((نامه‌هایی به میلنا))، عشق به مصاف خودشناسی بیرحمانه و اندیشه‌های پر کشمکش می‌رود. این همه ترس و تشویش،‌ این همه مشتاقی و پریشانی و این همه کشش و گریز از چیست؟ جاذبه زنانه یا مهارشدنی و تدبیر‌ پذیر است یا صیاد اراده. در هر حال، به شرط رضایت معشوق،‌ تصمیم برای مرد عامی چندان دشوار نیست، کافکا را چه ...
داستان‌های کوتاه کافکا
داستان‌های کوتاه کافکا این کتاب همه داستان‌های کافکا را گرد هم آورده است. از داستان‌های کلاسیکی هم‌چون مسخ و کیفرگاه و هنرمند گرسنگی گرفته تا داستان‌های کوتاه‌تر و پاره‌نوشته‌هایی که ماکس برود پس از مرگ نویسنده درآورد، به جز 3 رمان کافکا، تمام دستاورد داستانی او در این مجلد گنجانده شده است.
نامه به فلیسه باوئر 1 (2 جلدی)
نامه به فلیسه باوئر 1 (2 جلدی)
پندهای سورائو
پندهای سورائو در این کتاب، یادداشت‌های فلسفی کافکا، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان قرن بیستم، برای نخستین بار در یک مجلد، همراه با مقدمه و موخره روبرتو کالاسو، نویسنده صاحب نام منتشر شده است. فرانتس کافکا از سپتامبر سال 1917 تا آوریل سال 1918، به علت ابتلا به سل، 8 ماه در خانه خواهرش در سورائو زندگی کرد. بیماری برکاتی برایش به همراه ...
دیوار
دیوار توم بی‌آنکه به من نگاه کند دستم را گرفت. ‹‹پابلو من از خودم می‌پرسم... از خودم می‌پرسم آیا راست است که آدم نیست و نابود می‌شود؟›› من دستم را بیرون کشیدم و گفتم:‹‹کثافت‌مآب. میان پایت را نگاه کن.›› به قدر یک حوضچه آب بین پاهایش بود و قطره‌ها از شلوارش می‌چکید. به حال وحشت‌زده گفت: این چیست؟ گفتم تو شلوارت شاشیدی. از جا در رفت و ...
مشاهده تمام رمان های فرانتس کافکا
مجموعه‌ها