رمان ایرانی

دنیای من ریحان

اگر یکم زودتر جنبیده بودم طبقه بالا هم مال خودمون می‌شد. از روزی که با خبر شدیم دیگر ویلای دوطبقه‌ای که در آن ساکن هستیم به فروش رفته است این جمله را بیش از صد مرتبه از او و پدر شنیده بودم.

چکاوک
9789648957501
۱۳۹۲
۳۴۴ صفحه
۱۸۴۰ مشاهده
۰ نقل قول
نیلوفر لاری
صفحه نویسنده نیلوفر لاری
۳۱ رمان نویسنده 30 رمان ازجمله: کسی پشت سرم آب نریخت/ یادش بخیرنازلی/ دوآتیشه/ ازلج تو/ یکی رادوست می دارم/ قرارنبود
دیگر رمان‌های نیلوفر لاری
ناخوانده
ناخوانده روزی که مثل هر دختر دیگری با خرید یک دفترچه خاطرات به این می‌اندیشیدم که ممکن است با تحریر خاطرات شیرین و دلچسب روزمره روزی در آینده از خواندن و مرور آن لذت ببرم، هرگز فکر نکرده بودم که درست در اولین روزهای نگارش خاطرات روزانه با چنین احساسات تلخ و ملال‌آوری از خاطره‌نویسی، سرخورده و شرمگین شوم! به نظر ...
از لج تو
از لج تو دندان به هم سایید و با لج گفت:«اگه قدرشو می‌دونستی حالا نه فقط پسرعموت همه کست بود... چی بگم که از بی‌لیاقتی‌ت از دستمون پرید!» عصبانی و برافروخته از حرف‌های گزنده مادر، با دلخوری گفتم:«همچین آش دهن‌‌سوزی هم نبود! مگه کجا رفته؟ یا رفته شمال یا رفته اروپا... فوق فوقش دو هفته دیگه برمی‌گرده! چقدر بی‌خودی شلوغش می‌کنین مامان؟» صاف ...
شاهزاده رویاها
شاهزاده رویاها همان شب ساقی قبل از رفتن دستم را فشرد و گفت: فکر می‌کنی آمادگی ازدواج رو داشته باشی؟ نمی‌دانم چرا ناگهان و بدون مقدمه این موضوع را پیش کشیده بود. شاید به خیال خود قصد داشت به حیرانی و سرگشتگی من در آستانه بیست و چهار سالگی پایان ببخشد و هوای تازه‌ای را به سر من بیندازد تا بلکه برای ...
قرار نبود
قرار نبود قرار نبود این‌جوری شه. قرار بود همیشه بین دنیای من و تو فاصله قد یه دنیا باشه. قرار نبود تو همه کس من بشی و من همه‌چیز تو. قرار بود آخرش با خداحافظ تموم بشه. قرار نبود سلام عشق رو جواب بدیم. قرار بود... قرار نبود...
تقدیر این بود که
تقدیر این بود که باد سردی وزیدن گرفت و چند برگ زرد پاییزی روی قبرها را پوشاند. همراه با صدای کلاغ‌ها که از دور شنیده می‌شد قلب‌هامان با تپش سوزناکی مرثیه‌سرایی می‌کرد، مرثیه‌ای غمگین برای مرگ مادر.
مشاهده تمام رمان های نیلوفر لاری
مجموعه‌ها