حالا همهشان آرام و قرار نداشتند تا خبر پیروزی سرهنگ بر کسانی را بشنوند که او تمام تلاشش را می کرد تا آنها را هوادار بازگشت سلطنت و جاسوس دربار انگلستان جا بزند. بارون این همه را در ذهن می گذراند، بیآنکه چشم از همسر خفتهاش بردارد. رنگ خانم بارون پریده بود اما چهرهاش حالتی آرام داشت. ناگهان با صدای بلند گفت: جاسوسهای انگلیس؟