رمان خارجی

مردی که حرف می‌زند

روشنفکرانه، اخلاقی، هنرمندانه در آن واحد و به گونه‌ای درخشان... جذاب‌ترین رو روان‌ترین کتاب وارگاس یوسا. قصه‌گو، اطمینان و تسلط داستان‌سرایی را نشان می‌دهد که هنرش را در کنترل کامل دارد. داستانی جذاب است... وارگاس یوسا با مهارت بسیار و به گونه‌ای دلکش و متین، اسراری را می‌تند که سرنوشت شائول زوراتاس را در میان گرفته است...

قاسم صنعوی
توس
9789643154387
۱۳۸۶
۲۶۴ صفحه
۱۱۱۹ مشاهده
۰ نقل قول
ماریو بارگاس یوسا
صفحه نویسنده ماریو بارگاس یوسا
۲۱ رمان خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا داستان‌نویس، مقاله‌نویس، سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار اهل پرو است. یوسا یکی از مهمترین رمان‌نویسان و مقاله‌نویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهی بود به اسم «سر دسته ها» که در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاه طلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان ...
دیگر رمان‌های ماریو بارگاس یوسا
تازه‌کارها
تازه‌کارها یوسا هفت داستان این کتاب در میانه قرن بیستم نوشت، زمانی که جوان، دانشجو و شیفته‌ تجربه‌های متفاوت ادبی بود. فضای داستان‌ها به‌شدت بومی و شخصیت‌ها و مضامینی که پرورانده، برخواسته از واقعیت‌ها و تجربه‌های دوران جوانی اوست. شورو هیجان نوشتن و کشش و تعلیقی که در این داستان‌ها مشهود است، ما را با وجه دیگری از آثار این نویسنده ...
ماهی در آب (خاطرات ماریو بارگاس یوسا)
ماهی در آب (خاطرات ماریو بارگاس یوسا) مادرم بازویم را گرفت و مرا از در سرویس ساختمان فرمانداری به خیابان برد. به سمت خاکریز اگیگرن به راه افتادیم.آخرین روزهای 1946 یا نخستین روزهای 1947 بود اما امتحانات مدرسه سالسیان خاتمه یافته بود. من کلاس پنجم را به پایان رسانده بودم و در پیورا تابستان با نور سفید و گرمای خفه کننده‌اش از راه می‌رسید. مادرم بی‌آنکه صدایش بلرزد ...
وسوسه ناممکن ویکتور هوگو و بینوایان
وسوسه ناممکن ویکتور هوگو و بینوایان در بینوایان قضا و قدر آن چیزی نیست که از نام‌اش بر می‌آید، یک تصادف، امری پیش‌بینی نشده و استثنایی، گسست وضعیت عادی، بلکه پدیده‌ای است دائمی، که مدام در زندگی پر سوناژها مداخله می‌کند، آن را شکل می‌بخشد و به سمت نیک‌بختی یا محنت سوق می‌دهد. راوی از زمینه‌چینی‌های مرموز قضا و قدر که به کرات رخ می‌دهند سخن ...
سور بز
سور بز اورانیا. پدر و مادر چندان لطفی در حقش نکرده بودند، نامش آدم را به یاد سیاره‌ای در آسمان یا فلزی معدنی می‌انداخت، به یاد همه چیز مگر زنی بلندبالا و خوش‌سیما با پوست آفتاب سوخته و چشم‌های درشت و سیاه کم و بیش غمگین که از توی آینه به او نگاه می‌کرد. اورنیا! واقعا که چه اسمی.
مشاهده تمام رمان های ماریو بارگاس یوسا
مجموعه‌ها