در نمایشنامه حاضر محاکمهای اتفاق نمیافتد تا دفاعیهای صورت بگیرد، در عین حال سرنوشت راوی و سقراط، هر دو نوشیدن جام شوکران است، بنابراین «مترجم شوکراننوشی من» را به گزینههای دیگر ترجیح داد.
۲۲ رمان
Woody Allen (born Allen Stewart Königsberg) is a three-time Academy Award-winning American film director, writer, actor, jazz musician, comedian and playwright. His large body of work and cerebral film style, mixing satire, wit and humor, have made him one of the most respected and prolific filmmakers in the modern era. Allen writes and directs his movies and has also acted in the majority of them. For inspiration, Allen draws heavily on literature, philosophy, psychology, Judaism, European cinema and New York ...
حالا بیحساب شدیم (مجموعه طنزهای وودی آلن)
خندیدن به...
خندیدن از یک بازی شروع میشود.
اختلالی کوتاه در نظم نمادین یا یک جابهجایی بازیگوشانه در نظم جدی، خشک و مکرر زندگی.
به این معنا اگر خندیدن به... را از معنای غیر اخلاقی آن تهیه کنیم، باید بگوییم که خندیدن همیشه به دستمایهای هر چند ناچیز نیاز دارد.
به هر حال باید به چیزی خندید و بهترین دستمایهها برای خندیدن همیشه ...
هرج و مرج محض
سیمینوف گفت: «نمیخوام اسم ببرم، اما سالها قبل یه سرمایهگذار بانکی بود که نتونست بچهاش را بفرسته یه مهدکودک درست و حسابی. میگن بچهاش رسوایی به بار آورده و نتونسته نقاشی انگشتی بکشه.
بگذریم، پسره که مدرسه مورد نظر پدر و مادرش راهش ندادن، مجبور میشه... نمیدونم چه جوری بگم...»
«مجبور میشه که چی؟ بگو! من طاقتش رو دارم!»
«بزار این جوری برات ...
کنت دراکولا
جایی در ترانسیلوانیا، دراکولای خونآشام در تابوتش دراز کشیده و منتظر فرا رسیدن شب است. از آنجا که قرار گرفتن در معرض انوار آفتاب به متلاشی شدنش میانجامد، در اتاقکی با آستر ساتن که نام خانوادگیاش بر آن نقرهکوب شده پناه میگیرد. لحظه تاریکی که درمیرسد، موجود خبیث به یاری غریزهی جادوییاش از مأمن خویش بیرون میآید، و در قالب ...
مرگ در میزند
مرگ یه تصویر نمادین از نبودنه و همونطور که خودتون میدونین چیزی که نباشه نمیتونه وجود داشته باشه...بنابراین این مرگ وجود نداره و فقط یه توهمه”
بیبال و پر (مجموعه طنزهای وودی آلن)
من و گوگن دوباره دعوایمان شد و او قهر کرد رفت تاهیتی! وسط کشیدن دندان یکی از بیماران بود که صدایش کردم.
زانویش را روی قفسه سینه آقای نات فلدمن گذاشته بود و با انبر دندان کرسی بالا، سمت راست را گرفته بود.
طبق معمول در حال تقلا بود که من از اقبال بدم وارد اتاقش شدم و پرسیدم که آیا کلاه ...