وقتی تو نباشی چرا 2 صندلی
خاطراتت را بگیر.
لبخندت را پس نمیدهم؛
بگذار بگویند دزدی در روز روشن؟!
میگویم:
لبخندم را قصاص کنید و بگیرید!
لبخندش را پس نمیدهم.
کوتاه کردن موی مرده (مجموعه داستان ایرانی)
زبان
فارسی
...
زنی که تابستان گذشته رسید
نمیشد شمردشون، همهشون وحشی بودن، زیر نور ماه لهله میزدن و چشماشون برق میزد، انگار همهشون هار بودن، ما شروع کردیم به دوئیدن، اونا هم دنبال ما میدوئیدن، سیاوش دست منو گرفته بود. من حتی فرصت نمیکردم جیغ بزنم، دیگه به پشت سرم نگاه نمیکردم، چون حالا مطمئن بودم همه سگای ولگرد اون شهر توی اون پارک جنگلی جمع شدن ...
من آناکارنینا نیستم (داستان کوتاه)
چشمهایش میخندد
من همیشه احساس میکردم که پدر همین جاهاست. یعنی جای دوری نرفته. فکر میکردم همین دو رو بر است. حتی یه جایی توی همین خونه. خیلیها به ما گفتن که پدر حتما مرده، وگرنه توی این همه سال، یه خبری ازش به ما میرسید. شاید مادرم باور کرده باشه. ولی من هیچوقت باور نکردم. یه چیزی توی قلب من بهم ...