نمایش‌نامه

مادر در صحنه است. برنا خود را به صحنه پرت می‌کند؛ نفس‌زنان. برنا: بخت خوش! می‌شنوی مادر! عاقبت رسید آن روز! مادر: زود آمدی! برادرت انتظار می‌کشید و گفتم تا غروب برنا: عاقبت بخت خوش به من روی‌آور شد! مادر: غروب نشده آمدی و بی‌نفس! کسی پی‌ات گذاشته؟ برنا: آری، بخت! که رد من ناباور را گرفت به پای خویش تمام راه آواز دادم به بانگ بلندش و بر این در کوفت به دستان خود! مادر: عقلت پریده پسرکم! این که گفتی هرگز از کنار کومه ما هم نگذشته! از بازار بگو مشتری بیش‌تر از همیشه بود؟ یا یکی آمد و یک‌جا خرید؟ دردی پیدا می‌شود؛ با پای لنگ و چوب زیر بغل.

نیلا
9789646900950
۱۳۹۰
۹۶ صفحه
۴۵۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حمید امجد
نیلوفر آبی
نیلوفر آبی در این نمایش‌نامه، تنها دو شخصیت ایفای نقش می‌کنند" .فوئونگ "جوان در شبی برفی در راه مانده، هیچ امیدی برای زنده ماندن ندارد، تا این که راهبی، او را یافته، به معبد می‌برد و از او پرستاری می‌نماید" .فوئونگ "پس از بهبود، عاشق راهب می‌شود و راهب که به عقاید خود پای بند است، می‌خواهد آخرین مرحله سلوک را بپیماید" ...
پستوخانه
پستوخانه داداش وسطی: (گریان) راست گفتی! پس من چه کنم از دست تو؟ الماس: گریه نکنین قربان، مردم می‌فهمن داروغشون مرد نیست. داداش وسطی: (یک‌باره) چی گفتی؟ فردا صبح علی‌الطلوع یه فوج چکمه چرک تحویل می‌گیری، شب همه رو برق افتاده تحویل می‌دی! الماس: آی! داداش وسطی: هاها، خوشم اومد! بالاخره یاد گرفتی حساب ببری؟ الماس: نه قربان فقط گشنمه! داداش وسطی: اهوی خیک چربی! یه نیگا ...
اسب دیوانه شب
اسب دیوانه شب عنوان‌بندی روی زمینه سیاه؛ همراه با آهنگی که مردی با سوت می‌نوازد، بر زمینه صداهای شبانه خیابان که دور و دورتر می‌شوند؛ و بعد بر زمینه صدای چرخیدن کلیدی در قفل، باز و بسته شدن در خانه (که می‌خواهیم دید قدیمی و دوطبقه است)، قدم‌هایی در راهرو، و باز و بسته شدن در واحد طبقه اول خانه. قصه اول: بوی ...
بی شیر و شکر (نمایش‌‌‌نامه)
بی شیر و شکر (نمایش‌‌‌نامه) بی شیر و شکر یک نمایشنامه است که 19 نفر در آن نقش‌آفرینی می‌کنند. صحنة این نمایش نیز یک کافی‌شاپ امروزی در تهران است. این نمایشنامه نخستین بار به اجرای گروه پرچین و با کارگردانی مهرداد ضیایی و حمید امجد در بیست و دومین جشنوارة تئاتر فجر- بهمن‌ماه 1382- در تئاتر شهر، تالار سایه به روی صحنه رفت.
3 خواهر و دیگران
3 خواهر و دیگران آنتوان چخوف به سال 1897، به توصیه جدی پزشکانش که بیماری سل او را به تدریج درمان‌ناپذیر می‌یافتند، رخت به خانه‌ای ییلاقی دور از شهرهای بزرگ کشید، و چهار سال بعد در آن‌جا نوشتن نمایش‌نامه سه خواهر را به پایان برد، که از قضا داستان آن هم در چهار سال می‌گذرد.
مشاهده تمام رمان های حمید امجد
مجموعه‌ها