نمایش‌نامه

مادر در صحنه است. برنا خود را به صحنه پرت می‌کند؛ نفس‌زنان. برنا: بخت خوش! می‌شنوی مادر! عاقبت رسید آن روز! مادر: زود آمدی! برادرت انتظار می‌کشید و گفتم تا غروب برنا: عاقبت بخت خوش به من روی‌آور شد! مادر: غروب نشده آمدی و بی‌نفس! کسی پی‌ات گذاشته؟ برنا: آری، بخت! که رد من ناباور را گرفت به پای خویش تمام راه آواز دادم به بانگ بلندش و بر این در کوفت به دستان خود! مادر: عقلت پریده پسرکم! این که گفتی هرگز از کنار کومه ما هم نگذشته! از بازار بگو مشتری بیش‌تر از همیشه بود؟ یا یکی آمد و یک‌جا خرید؟ دردی پیدا می‌شود؛ با پای لنگ و چوب زیر بغل.

نیلا
9789646900950
۱۳۹۰
۹۶ صفحه
۴۵۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حمید امجد
صدای مردگان
صدای مردگان به دختره گفتم چرا زنگ نمی‌زنی بپرسی به چه حسابی...؟ گفت می‌گوید به حسابی که صندوقدارتان داد. دختره وا رفته بود: شما مطمئنید؟ رفتم طرفش: یعنی چه؟ چیزی شده؟ خب اسم صندوقدار را می‌پرسیدی. اشتباه نمی‌کنم، رنگش کاملا پریده بود، حتا رنگ انگشت‌هایش. گفت که آقاهه اسم را گفته؛ شماره حساب را هم. گفتم اسمش چی بود؟ شماره حساب را نوشتی؟ ـ ...
شب سیزدهم
شب سیزدهم کامران میرزا: سایه به سایه‌ام می‌اومدن. زدم به کوچه کناری، دیدم یاور و صفربیگ عقب فانوس‌کش از سر کوچه پیچیدن. چاره نداشتم الا برگشتن خاله‌جون. بذار یه دقه پنهون شم تا صفربیگ برنگشته، لابد فراشا می‌رن سمت خندق، منم زیاده زحمت نمی‌دم. صدای در. خانمی: وای اومدن! خاک به سرم شد!... .
اسب دیوانه شب
اسب دیوانه شب عنوان‌بندی روی زمینه سیاه؛ همراه با آهنگی که مردی با سوت می‌نوازد، بر زمینه صداهای شبانه خیابان که دور و دورتر می‌شوند؛ و بعد بر زمینه صدای چرخیدن کلیدی در قفل، باز و بسته شدن در خانه (که می‌خواهیم دید قدیمی و دوطبقه است)، قدم‌هایی در راهرو، و باز و بسته شدن در واحد طبقه اول خانه. قصه اول: بوی ...
مهر و آینه‌ها
مهر و آینه‌ها
گردش تابستانی و هوای پاک
گردش تابستانی و هوای پاک طبع آدم ور نمی‌داره. یعنی خب کار که زیاد باشه، خیلی هم خوبه. ارباب رجوع از در و دیوار بره بالا خیالی نیس. سفارش کار عین کوه سر آدم ریخته باشه، از کسادی بهتره. شب که خسته و کوفته می‌خوای از شرکت بزنی بیرون، اگه دو تا دستور کار واسه فردا ور میزت مونده باشه، خیالت راحت‌تره. آدم از فرداش ...
مشاهده تمام رمان های حمید امجد
مجموعه‌ها