صحنه هر کجا که جماعتی گرد هم آیند. چشمانداز: شبی مهتابی در اطراف بیرجند، یک چشمه آب در میان چند صخره کوچک و دور تا دور صحنه، صخرههای بلندی که با دو شکاف در رو به رو و راست از هم جدا شدهاند. شکاف رو به رو به اندازه گذر چهار نفر سواره است، چیزی مانند یک تنگه که تا عمق آن دیده میشود. «فخرالدین کشمش» در بلندی صحنه، پشت به ما نشسته است و دوتار میزند. «گل خندان» کنار چشمه مشغول پر کردن مشک آب است. «رضا»، فرزند خردسال او، با نوای شعر و دوتار «فخرالدین کشمش» میرقصد.