رمان ایرانی

بهت اصلا نمی‌آد

ـ تو یه دیوونه به تمام معنایی بهنام... تو هیچت به تحصیلکرده‌ها نمی‌خوره... مواظب خودت باش و این‌قدر پا روی دم من نذار وگرنه بلایی سرت می‌آرم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن... مثل آذر! مثل آرام! حیف اون آشی که برای تو پخته بودم و آرش خورد! بدبخ، ویدا لقمه‌ای بود که برای تو گرفته بودم اما حیف حیف که نصیب آرش شد! ویدا در حد آرش نبود اما هنوز دیر نشده می‌تونم یه جور دیگه...

آرینا
9786006893167
۱۳۹۳
۸۸۸ صفحه
۲۹۵۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های بهارلویی
سیم آخر
سیم آخر ـ قول دیگه... باشه آناهید؟ این سکوتت یعنی قول... ناامید و خسته ناله زدم: ـ برم بخوابم؟ آرام پلک روی هم گذاشت و برداشت. این یعنی بروم؟! بازوهایم را رها کرد، پای بی‌جانم را کشاندم ته بن‌بست. دست‌هایم به کمکم آمدند و خودم را بغل گرفتند تا آرامم کنند! ”تنهایی“ بدترین و زشت‌ترین کلمه و حس دنیاست! تنها بودم، نه؟! ...
نطلبیده 2 (2 جلدی)
نطلبیده 2 (2 جلدی) نگاه ملتمس شهرزاد کشیده شد سمت دیبا، او که از بس حرف زده کف به دهان آورده بود اما هنوز نتوانسته بود نیکا را قانع کند. دل دیبا بیشتر از نیکا برای پسرعمه‌اش می‌سوخت. فرزاد هم می‌خواست هوای مجلس را داشته باشد و هم دلش نمی‌آمد همین اول بسم ا... چیزی به تازه عروسش بگوید و ناراحتش کند. سخت مانده ...
نامهربان من کو
نامهربان من کو تخته درست در چند قدمی میزی بود که او رویش نشسته بود. گچ را برداشتم و طوری که او هم از آن فاصله بتواند بخواند نوشتم " گویند دل به آن بت نامهربان نده/ دل آن زمان ربود که نامهربان نبود" نامهربان نبود، مطمئنم! هر چند که بخواهد نقش نامهربان‌ها را بازی کند، نمی‌تواند من را گول بزند! از لحظه‌ای ...
مجنون‌تر از فرهاد 1 (2جلدی)
مجنون‌تر از فرهاد 1 (2جلدی) برگشتم و به محراب که در فاصله سه چهار متری دورتر از ما ایستاده بود نگریستم. نمی‌دانم چرا گره وحشتناکی در ابرویش جا خوش کرده بود و نفس‌های عمیق می‌کشید. مانند کوه آتشفشانی بود که هر لحظه بیم فورانش می‌رفت. آقا بزرگ جلو آمد و پیشانی‌ام را بوسید و برایمان آرزوی خوشبختی کرد و گفت:...
مشاهده تمام رمان های بهارلویی
مجموعه‌ها