یک روشنایی ضعیف با صدا نمایان میشود. با آمدن صداها تاریکی کمتر شد و به محض قطع شدن آن، نور ضعیف و ضعیفتر شد. همه چیز به حالت اول بازگشت و شما در تاریکی پشت سرتان قرار گرفتید. چشمها باز شدند و یک تغییر ایجاد کردند.
آخر بازی (بازی در 1 پرده) نمایشنامه
بکت، نام نمایشنامه «آخر بازی» را از بازی شطرنج گرفته است. البته نمایشنامه راجع به پایان بازی شطرنج نیست. اما وضع پایان بازی در شطرنج مقایسهای است با پایان بازی زندگی. «پایان در آغاز است با این وجود ادامه میدهیم.» در «آخر بازی» هیچ اتفاقی نمیافتد و این «هیچ» است که اهمیت دارد. «گریه کن، گریه کن برای هیچ فقط ...
اما ابرها
پس بار آخری که قصه پرغصه گفته شد همانطور نشستند انگار که بدل به سنگ شده باشند. از تک پنجره سپیدهدم نوری نتاباند. از خیابان صدای احیایی نمیآمد. یا غرق در که میداند چه افکاری بودند که آنان اعتنایی نکردند؟ به روشنای روز به صدای احیا. که میداند چه افکاری. افکار، نه، افکار نه. اعماق عقل. غرق در که میداند ...
11 نمایشنامه
هیچوقت دو مسئله نبوده، هیچوقت جز یک مسئله نبوده،. مردگان و رفتگان. آنان که میمیرند و آنان که میروند. از کلمه رو. کلمه برو، گمشو. مثل نور که حالا دارد میرود. کمکم دارد میرود. در اتاق. دیگر کجا؟ به آنکه آن خیره به آنسوتر متوجه شود. تنها حباب. نه آن یکی. آنکه معلوم نیست از کجا. از همه جا و ...
در انتظار گودو (سوگخندنامه در 2 پرده) نمایشنامه
نمایشنامه فلسفی «در انتظار گودو» روایت 2 ولگرد با نام «استراگون» و «ولادیمیر» است که در گوشهای از بیابان در انتظار موجودی با نام «گودو» هستند. آنها هرگز گودو را ندیدهاند و نمیدانند که چرا انتظار او را میکشند. آنچه انتظارش را میکشند برایشان مبهم است. یگانه چیزی که آنها را آنجا نگه داشته فقط این امر ساده و خام ...