رمان خارجی

پرسه‌های شبانه

(Lherbe des nuits)

جنگل، خیابان‌های خالی، ساختمان‌های تیره. پنجره‌ای روشن که شما را به فکر وا می‌دارد شاید در یک زندگی دیگر فراموش کرده‌اید لامپی را خاموش کنید، شاید هم کسی هنوز منتظر شماست. تو جایی همین نزدیکی‌ها خودت را مخفی کرده‌ای اما به چه نامی؟ من آن خیابان را پیدا خواهم کرد. ولی، روزها می‌گذرند، زمان می‌گذرد و من هر بار به خودم می‌گویم دفعه بعد، حتما، پیدایت خواهم کرد.

نازنین عرب
نشر پرسه
9786009557004
۱۳۹۴
۱۴۴ صفحه
۸۶۵ مشاهده
۰ نقل قول
پاتریک مدیانو
صفحه نویسنده پاتریک مدیانو
۲۴ رمان Patrick Modiano is a French language novelist.

He is a winner of the Grand prix du roman de l'Académie française in 1972 and the Prix Goncourt in 1978 for his novel Rue des boutiques obscures.

Modiano's parents met in occupied Paris during World War II and began their relationship in semi-clandestinity. Modiano's childhood took place in a unique atmosphere: between the absence of his father -- of which he heard many troubled stories -- and his mother's frequent ...
دیگر رمان‌های پاتریک مدیانو
در کافه جوانی گم شده
در کافه جوانی گم شده کافه کنده پاتوق جوانان دهه 50 و 60 فرانسه است. لوکی، زنی زیبا و جوان با حضورش در کافه، جوانان کافه‌نشین را سخت تحت تاثیر قرار می‌دهد و به کند و کاو در زندگی اش وا می‌دارد، زندگی مرموز لوکی چون پازل 1000 تکه‌ای است که با روایت از زوایه دید شخصیت‌های متفاوت رفته رفته کامل می‌شود. . .
خیابان بوتیک‌های خاموش
خیابان بوتیک‌های خاموش پاتریک مودیانو یکی از بهترین و خلاق‌ترین نویسندگان زنده‌ی فرانسه است بی شک تاثیر بسزایی بر نویسندگان جوان گذاشته است. ...
ناشناخته‌ماندگان
ناشناخته‌ماندگان مدیانو با شرح داستان از زبان اول شخص در روح 3 دختر جوان نفوذ کرده و ما را با ترس‌ها، دردها و آرزوهای آن‌ها آشنا کرده است. همان ترس‌ها و دردها و آرزوهایی که برای کسانی که بر سر راه این دختران قرار می گیرند، ناشناخته است و همین ناشناخته ماندن است که ممکن است نطفه‌ی فاجعه را در خود ...
سیرکی که می‌گذرد
سیرکی که می‌گذرد در میدان شاتله می‌خواست سوار مترو شود. درست زمان شلوغی مترو بود. نزدیک در خروجی واگن، چسبیده به هم ایستاده بودیم. در هر ایستگاه مسافران تازه دوباره سوار می‌شدیم. سرش را روی شانه‌ام گذاشت و با لبخندی گفت: «هیچ‌کس تو این شلوغی نمی‌تواند پیدای‌مان کند.» در ایستگاه گاردونور با موج مسافرانی همراه شده بودیم که طرف قطارهای حومه شهر سرازیر می‌شدند. ...
مشاهده تمام رمان های پاتریک مدیانو
مجموعه‌ها