3 ماه در کرمان بود. در این مدت به بیشتر روستاها رفته بود. پاپدانا، باب نیزو، دوساری، محمدآباد، در یک روستا خیال میکردند دکتر است و از شهر آمده. با بچههاشان جلو اتاق صف میکشیدند و قرص و دارو میخواستند. هرچه قسم و آیه میخورد دکتر نیست حرفش را باور نمیکردند.