جمیل: قراره موقتا اینجا باشیم... من و «حنانه»، خیلی سخت نمیگیریم... یه گوشه وسایلمونو میذاریم... شباهم، یه کناری میخوابیم... فکر کنم همین چند روزه، بتونیم از اینجا بریم. شهران: اسمشه که موقته، ما الان نه ماهه که اینجاییم...! توی کمپ، آدمایی هستن که بیشتر از یه ساله اینجان... تا چند وقت دیگه، همین جا یه قبرستون هم واسمون درست میکنن... فقط شیش نفر، توی این مدت مردن!... فواد: (به آمنه نگاه می کند) یا شایدم باید یه اداره ثبت احوال اینجا درست کنن واسه اونایی که ازدواج میکنن و بچهدار میشن. حنانه: (رو به جمیل) میبینی...! بهت که گفتم، از اینجا راحت نمیشه بیرون رفت. جمیل: (رو به حنانه) شرایط ما فرق میکنه.