«تنها طنزی را طنز واقعی میدانم که به سود مردم باشد، چیزی که مرا به طنزنویسی کشاند، شرایط ناگوار روزگار بود... خلاصه اینکه طنز نوعی بروز خشم فرو حورده است که ریشه در محرومیت و فقر دارد...»
۲۱ رمان
Aziz Nesin was a Turkish humorist and author of more than 100 books. Nesin was born in 1915 on Heybeliada, one of the Princes' Islands of Istanbul, in the days of the Ottoman Empire. After serving as a career officer for several years, he became the editor of a series of satirical periodicals with a socialist slant. He was jailed several times and placed under surveillance by the National Security Service (MAH in Turkish) for his political views. Among the ...
زوبوک
بیتردید همه طنزنویسان، و علاقهمندان به طنز، با نام عزیز نسین نویسنده ترک آشنا هستند و طنزهای کوتاه و بلند او را مطالعه و یا لااقل مشاهده کردهاند. داستانی ترجمه حاضر یکی از آثار همین طنزنویس بزرگ است. فضای داستان مانند اغلب داستانهای دیگر او یکی از قصبات ترکیه، و قهرمانان آن تمامی اهالی ده، و بیش از همه شخصی ...
اینم شد زندگی
«اینم شد داستان» مجموعهای داستانی از عزیز نسین است. تصویری که او در آثارش ارائه میدهد تصویری به غایب خندهآور اما تکان دهنده است. طنز تلخ و سیاهی که او به استادی به کار میگیرد تا معایت اجتماعی را بر ملا کرده و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او نقاد بیرحم اما شیرین سخن ...
بچههای امروز معرکهاند
کتابی که در دست دارید مکاتبات دو همکلاسی به نام احمد و زینب است و در ترکیه بارها و بارها به چاپ رسیده است. عزیز نسین در این کتاب به انتقاد از نظام آموزشی جامعه خود و شیوههای غلط ترتیبی خانوادهها میپردازد. مطالب کتاب خندهدار است. من بارها هنگام ترجمه کار را رها کردم. به اتاق دیگری رفتم و از ...
فلانفلان شدهها
«فلانفلان شدهها»، رسالهای است داستانی برای ترسیم نابسامانی جامعه با هنر به کارگیری زبان طنز. عزیز نسین با شناخت گستردهای که از روزگار و مرز و بوم خویش داشت، به عنوان کنشگری اجتماعی با تعابیری شوخطبعانه، نابسامانی لایهها و طبقات را به تصویر میکشد. «... ماها، معمولا «دهاتی» را آدم حساب نمیکنیم، اما اگر پایش بیفتد همین دهاتی چنان اشتباهاتت ...
کدام حزب برنده میشود
گفتند آقا مراد همه چیز را میداند. به روستا که آمدم چند شب در خانه آقا مراد مهمان بودم. او را در قهوهخانه پیدا کردم.
«آقا مراد، به من گفتهاند تو خبر داری. بگو ببینم در این انتخابات کدام حزب پیروز میشود؟»
آقا مراد گفت:
«اصلا معلوم نمیکند.»
«مگر هر حزبی که قویتر باشد برنده نمیشود؟»
«نه؛ معلوم نمیکند. جوجه ...